پر واضح است که بررسی مسائل مربوط به نخبگان، دارای ضوابط، مراتب و قواعدی است. به نظر میرسد اولین مرتبه و قاعده آن این است که برترین، جامعترین و کاملترین نظرات هر زمان را در مورد قشر فرهیخته و نخبه جامعه در اختیار داشته باشیم. پس از در اختیار داشتن این مرجع و منبع ارزشمند نیز باید به تحقیق و پژوهش بر اساس این مبانی بپردازیم تا به جزئیات و دقایق بیشتر مسائل مربوطه برسیم. مراحل بعدی هم که اهمیت بسیاری دارند شامل فعالیتهای فرهنگی و اجرایی در راستای نهادینهکردن این مبانی است.
لذا کتاب حاضر، به عنوان اولین مرحله از تلاش در راستای رشد
و پیشرفت نخبگان جوان، بیانات پر مغز و فخیم امام خامنهای را که عالمترین فرد
زمان ما به این مسائل میباشند، جمعآوری کرده است
:بررشی از کتاب
همت تان را بلند بگیرید. همت نباید این باشد که ما فلان فناوری را که دیگران ساخته اند و ما همیشه از آن ها می خریدیم و وارد می کردیم، حالا فرض کنید می توانیم خودمان اینجا بسازیم. اینکه چیزی نیست. البته چیزی هست، کم اهمیت نیست، اما آن چیزی نیست که ما دنبالش هستیم. شما هدف را این قرار بدهید که ملت و کشور شما در یک دوره ای، بتواند مرجع علمی و فناوری در همۀ دنیا باشد. یک وقتی من در جمع جوان های نخبه گفتم: «شما کاری کنید که در یک دوره ای- حالا این دوره ممکن است پنجاه سال دیگریا چهل سال دیگر باشد- هر دانشمندی اگر بخواهد به آخرین فراوده های علمی دست پیدا کند، ناچار باشد زبان فارسی را که شما اثرتان را به زبان فارسی نوشته اید، یاد بگیرد.»
تفحص
این کتاب حاصل سفرهای حمید داودآبادی به فکه و گزارشهای وی از عملیات تفحص، کشف و تشییع پیکر شهدا از فکه تا تهران است. در مقدمه کتاب، نویسنده توضیح میدهد چگونه شهدا پیدا میشوند به مراحل شناسایی شهید بعد از یافتن شهدا اشاره میکند. سپس خاطراتی از عملیات تفحص را بیان و پس از آن به بیان خاطراتی از این تفحص با عنوانهای «ثمرهی زیارت عاشورا، سجدهی ابدی، افطار با قمقمهی شهید» همراه با نام راوی میپردازد. خاطرات نویسنده نیز پس از آن و در پایان آلبوم تصاویر که مربوط به تفحص و کشف پیکر شهدا میباشد، آمده است.
برشی از کتاب:
سال 72 بود. چند روزی هیچ شهیدی پیدا نشده بود. هر روز کار میکردیم ولی خبری نبود. آن روز کاروانی از جانبازان از تهران مهمانمان بودند. حاج محمود ژولیده مداح اهل بیت همراه آنان بود. زیارت عاشورای باصفایی بود خیلی با سوز و آه خواند.اشکها جاری گشت و دلها خون شد. علی محمودوند دو رکعت نماز زیارت خواند و قبراق و شاد وسایل را گذاشت عقب وانت تویوتا. تعجب کردم و پرسیدم: «با این عجله کجا؟» شادمان گفت: «استارت خورد، دیگه تموم شد. رفتم که شهید پیدا کنم.»
دم ظهر برگشت. محمودوند شهیدی یافته بود و به ما نشان داد که زیارت عاشورا چه کارها میکند.