معرفی اثر:
در میان شاعران پس از انقلاب اسلامی نام سیدعبدالله حسینی، مدام به گوش میخورد. با این توضیح که او شعر را در دهه شصت جای گرفته بود و با چهار پاره «روزگار فخیم فقه» که پر از اصطلاحات حوزوی است، نامش بر سر زبانها میافتاد.
جدای از چند شعر خوب از سیدعبدالله، او علمداری شاعران جوان دهه شصت مشهد را به عهده میگیرد و جلسهای پربار را در حوزه هنری آن دیار سامان میدهد که اتفاقاً شنیدن خاطرات و متعاقباً تاریخ زمانهای که حدود سی سال از آن سپری شده، از زبان این شاعر شنیدنی است. عزیمت شاعر به ژوهانسبورگ و توجه به شعر و ورود به فضاهای تبلیغ دین مبین اسلام و... هم به شیرینیهای خاطرات سیدعبدالله میافزاید: «از مشهد تا ژوهانسبورگ، ماحصل پنج سال تلاش قلم نویسنده است که با سختیهای زایدالوصفی شاعر مذکور را به مصاحبه و ذکر تاریخ شفاهی نشانده است.»
برشی از کتاب:
آقای توسلی به امام گفت که ایشان همان جوانی است که چند ماه قبل شعر مکه را سروده بود. بعد امام عمامه را از من گرفت و بر سرم قرار داد. امام یک فشاری هم بر آن وارد کردند که گوشهایم تا وسط داخل عمامه رفت. بعد با همان حالت گریه و اشکی که بر من غلبه کرده بود به ایشان عرض کردم که توصیهای بفرمایید. با توجه به اینکه معمولاً مرید از مراد دستورالعمل میگیرد، من نیز خواستم تا رهنمودی عرفانی از وی داشته باشم. امام پس از چند ثانیه مکث و تفکر سرشان را بلند کردند و با صدای عجیب و بسیار تأثیرگذاری که هنوز روی من تأثیرگذار است فرمودند: «این سوالی که شما کردید، شخصی نیز از امام باقر(ع) پرسید و من عین جواب امام باقر(ع) را برای شما میگویم: «من عمل بما علم علمه الله ما لم یعلم»؛ کسی که به آنچه که میداند عمل کند، خداوند آنچه را که نمیداند به او خواهد آموخت».
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است