به شرط عاشقی
همه در اتاقی که با نور فانوسی روشن بود،کنار هم غم زده نشسته و منتظر بودیم. وضعیت سختی بود،اما کنار هم بودن به ما یادآوری می کرد که هنوز زنده ایم.هوای بیرون بوی نفت سوخته می داد و پر از دوده بود و آرامش، این کلمه قشنگ که چند ماه قبل نه چند روز قبل در نگاهمان،در حرفهایمان،در زندگیمان بود،دیگر نبود.
هفتاد و دومین غواص
کتاب جدید حمید حسام این بار روایت میکند از هرآنچه اتفاق افتاده در آن شب تاریک...
روایتی عجیب و شگفت انگیز از حماسه آفرینی فرزندان خمینی(ره) در دل شب؛ در آن عملیاتی که بوی خون و نعنا عطر دل انگیز شهادت را به مشام رزمندگان می رساند.
روایت این اثر دقیقاً منطبق با واقعیتی است که در شامگاه چهارم دی ماه سال 65 در منطقه عملیاتی کربلای 4 اتفاق افتاد. این کتاب، روایتی است مستند که برگرفته از خاطرات بازماندگان این حماسه عاشورایی است. فرمانده گردان غواصی گردان جعفر طیار برادر جانباز کریم مطهری، جانشین گردان برادر آزاده حاج محسن جامع بزرگ، همرزم صبور و آزاده حمید تاجدوزیان و سه تن از یادگاران بازگشته از اسارت گردان غواصی لشکر انصارالحسین.
حمید حسام در این باره میگوید:
کریم مطهری را از سالهای آغاز تاسیس اطلاعات و عملیات در قصرشیرین دیده بودم قد رشیدش او را همیشه توی چشم می آورد، کریم مطهری همبازی نوجوانی، همکلاس دبیرستانی و همرزم هماره متصل به علی چیت سازیان، در اطلاعات عملیات بود که از سال های میانی جنگ به پیشنهاد علی آقا، گردان غواصی لشکر راتاسیس کرد.
و من سخت تشنه شنیدن روایت کریم مطهری از رزم عاشورایی کربلای 4 بودم. همان شبی که او 71 غواص را از جمع گردان 175 نفریاش، داخل آب برد و خودش جلوتر از بقیه سینه اروند را شکافت و به ساحل دشمن رسید. تا جایی که حنجرهاش با گلوله دشمن شکافته شد. آن گلوله داغ هنوز روی تکلم او تاثیر گذاشته بود اما دلنشین و عاشقانه حرف میزد. آن شب فقط یادی از علی چیتسازیان کرد و گفت: «وقتی میخواستیم داخل آب برویم، علی آقا لب نیزارها گفت: کریم اگه به گرداب برخوردی، آب وحشی اروند رود را به فاطمه زهرا قسم بده.» همین جمله کافی بود که بغضش بشکند و اشک همه را درآورد و من جرقه نگارش کتاب «غواصها بوی نعنا میدهند» در ذهنم زده شود. همان سالها خطشکنی کردم اولین کتاب را - هر چند مختصر- از رزم کربلای4 نوشتم.
سال 1397 بر آن شدم که حدیث ناگفتهی علمدار رشید و فرمانده زخمدار گردان غواصی جعفر طیار را کامل بشنوم و برای نسلهایی که نمیبینم، به امانت بگذارم. روایت کریم مطهری از دوران کودکیاش تا پیروزی انقلاب و آغاز جنگ و حضور جانانه و عاشقانه در همجواری نیمه گمشدهاش علی چیتسازیان تا رزمهای آبی.
قطعا این اثر متقن ترین و کامل ترین روایتی است که از عملیات کربلای چهار به رشته تحریر در آمده و می تواند پاسخ خیلی شبهات و همچنین ناگفته هایی از این عملیات باشد.
مار و پله
زنی ریزنقش با قد کوتاه زنی که میتواند در یکی استانهای شرقی، غربی یا جنوب شرقی کشور سکونت داشته باشد.
«مار و پله» کتاب جدید نشر شهید کاظمی، روایت جذابی از زندگی «خانم ادمین» است، عنصر پیوستی گروهک داعش! زنی که از صحنههای دلخراش کشتار داعش، لذت میبرد و فکر میکند دیدن اجرای حکم دین، خوب است.
زنی که وقتی دستگیر میشود، اعترافات جالبی درباره امیران داعش مطرح میکند.
این کتاب را بخوانید و ببینید داعشیها به چه چیزهایی فکر میکنند و چه چیزهایی برایشان ارزش دارد.
کار فرهنگی نقشه می خواهد جلد دوم
کار فرهنگی نقشه می خواهد جلد اول
صیحه بر بیداد
نگارش این کتاب4 سال طول کشیده و طیِ 100 ساعت مصاحبه و ثبت روایت شفاهی خانواده و همرزمان شهید اسکندری، جمع آوری شده و به شکلی داستانی و به هم پیوسته در دو بخشِ دلدادگی( روایت مربوط به همسر) و پرواز( روایت همرزمان)، تدوین شده است.
شهید علی اسکندری در دهم فروردین 1335 در یکی از روستاهای توابع ارسنجان دیده به جهان گشود و در پنجم فروردین به شهادت رسید.
در دوران کودکی ، شجاع و بی باک بود در سن 6 سالگی به مدرسه رفت و بنا به بدلایلی نتوانست بیش از پنج کلاس تحصیل کند. شخصیت روحی او آنچنان قوی بود که در همان سنین کودکی زیر ظلم و زور نمی رفت.
در بحبوحه انقلاب اسلامی او نیز همانند مردم ایران در تظاهرات شرکت میکرد و در سال 59 که قوای اشغالگر رژیم عراق مرزهای وطن اسلامی را مورد تجاوز قرار داد و نیروها برای رفتن به جبهه ها و دفاع از کیان اسلام بسیج می شدند، علی کار در کارخانه را ترک کرده و رو به سوی سپاه آورد تا رخصت بطلبد و شوق خود را در رفتن به صحنه های کارزار جامه عمل بپوشاند و چنین شد که وی از اولین مجموعه نیروهایی بود که در بسیج اولیه ثبت نام کرد و پس از طی دوره مقدماتی آموزش سر از پا نشناخته رو به سوی جبهه گذارد .
دو ماه در جبهه آبادان و پس ازآن سه بار دیگر و در موقعیتهای حساس جنگ به شوق دیدار یار جبهه را برای اقامت برگزید . او در نامه هایی که در طول این مدت به خانواده اش می نوشت به تربیت فرزندانش تأکید می کرد و آرزو می نمود آنها بتوانند جامه سربازی اسلام را پوشیده و از حیثیت آن دفاع کنند . آنقدر جبهه ها را در نوردید که دوستان زیادی یافت و پس از شهادتش خاطره های متعددی ازقول وی تعریف شده ه هر کدام حکایت از روح سرشار از ایمان وی می کند
برشی از کتاب:
با احتیاط تمام بیرون آمدم و سر و صورتم را که در لوله فاضلاب حسابی کثیف شده بود، با آبی که برای آبیاری گیاهان همان جا بود شستم.
لباس هایم را عوض کردم، پشت شمشادها منتظر ماندم و سعی کردم وضعیت ساختمان کاخ را رصد کنم. پیش خدمت ها مدام در حال رفت و آمد بودند و هرکدام با میزی روان که روی آن پر از خوراکی ها و نوشیدنی های مخصوص بود، از طرفی به سمتی دیگر می رفتند.
یکی از خدمه ها با چیزی بسیار پر و پیمان به سمت داخل ساختمان رفت. روی نوک انگشتان به دنبالش رفتم. از پشت دیوارها صدای قهقهه، به خم خوردن چیزی شبیه لیوان های شیشه ای، و گاهی هم صدای ملایم موزیک شنیده می شد.
اما فرصت نبود برم ببینم چه خبره. هرلحظه ممکن بود کسی سر بزند. آن خدمتکار وارد اتاق بزرگی شد و کمی بعد با میز خالی برگشت. دانستم این اتاق بزرگ و این نوع پذیرایی فقط میتواند ویژه ی شاه باشد...
جاسوس استورم
خاطرات جوان دانمارکی از قاچاق، مسلمان شدن و سلفی کری تا ارتداد و کشتن بزرگان القاعده
مورتن استورم، جوانی دانمارکی است که در خانوادهای پرتنش به دنیا آمده، روند تحصیلی بسیار ناموفقی داشته، در نوجوانی وارد گروههای خلافکار شده، کارش به زندان کشیده، بعد طی اتفاقی با اسلام آشنا و مسلمان شده است.
اما اسلام آوردن، پایان ماجرای او نیست، آغاز ماجرای اوست. ماجرایی که مسیر او را به انگلستان و بعد به یمن میکشاند. اما این هم پایان ماجرا نیست، استورمِ بدون دین، که مسلمان شده، به زودی سلفی، و سپس تکفیری میشود اما باز هم ماجرایش طوری پیش میرود که با شبههای بسیار سست (که میشود آن را کاملا «آبکی» نامید) مرتد میشود. ارتداد هم باعث تغییر موضع او میگردد و دست او را در دست چند سرویس اطلاعاتی میگذارد و «مراد استورم تکفیری» تبدیل میشود به «جاسوس استورم»، و کار همکاری اطلاعاتی هم، به همکاری امنیتی و کمک به ترور یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای القاعده، انور العولَقی، منجر میشود.
در برشی از کتاب آماده:
دوباره داشت ترس و وحشت برم میداشت. سفرم برای دیدار با انور العولقی تمام شده بود ولی اگر دستگاه اطلاعاتی یمن از طرح من خبردار شده و اجازه داده بودند سفرم را تکمیل کنم [و به اینجا برسم تا بازداشتم کنند] یا اگر خود عولقی دیگر به من اعتماد نداشت [و میخواست در اینجا بلایی به سرم بیاورد] چه؟ از آن گذشته، فدیه هم اینجا بود. او عولقی را میشناخت و میدانست که ما با هم دوستیم ولی از قصد واقعی من هیچ خبر نداشت.
کتیبه ژنرال 2: قَمحانه
ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بیجان سردار جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد.
عبدالله اسکندری در محله فقیرنشین قصرالدشت شیراز متولد شد که همین مسئله سبب شده تا خاطرات خاص و شیرینی در این مرحله از زندگی او رقم بخورد و در دوران جوانی در هشت سال دفاع مقدس عاشقانه جنگید و سپس به سوریه رفت. شهید عبدالله اسکندری مدیرکل بنیاد شهید استان فارس را در سالهای گذشته بر عهده داشت و با اصرار خودش در سال 1393 عازم سوریه شد. طی مأموریتی که با دشمن داعشی درگیر شد، از سوی تکتیرانداز به شهادت رسید. او نخستین شهید مدافع حرم به دست داعش است که سر وی را جدا کرده بودند و متأسفانه پیکر این شهید بزرگوار هنوز به وطن بازنگشته است.
کتیبه ژنرال رمان هزار صفحهای از زندگی سراسر افتخار و شجاعت شهید اسکندی است که پس از 5 سال تلاش و تحقیق نویسنده نامآور و انقلابی کشور، اکبر صحرایی، به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب از کودکی شهید اسکندری شروع و با شهادتش تمام میشود و حجم عظیمی از کتاب را دورانی در بر میگیرد که شهید عبدالله اسکندری عمرش را در هشت سال دفاع مقدس سپری کرده است.
کتیبه ژنرال 1: قصرالدشت
ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بیجان سردار جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد.
عبدالله اسکندری در محله فقیرنشین قصرالدشت شیراز متولد شد که همین مسئله سبب شده تا خاطرات خاص و شیرینی در این مرحله از زندگی او رقم بخورد و در دوران جوانی در هشت سال دفاع مقدس عاشقانه جنگید و سپس به سوریه رفت. شهید عبدالله اسکندری مدیرکل بنیاد شهید استان فارس را در سالهای گذشته بر عهده داشت و با اصرار خودش در سال 1393 عازم سوریه شد. طی مأموریتی که با دشمن داعشی درگیر شد، از سوی تکتیرانداز به شهادت رسید. او نخستین شهید مدافع حرم به دست داعش است که سر وی را جدا کرده بودند و متأسفانه پیکر این شهید بزرگوار هنوز به وطن بازنگشته است.
کتیبه ژنرال رمان هزار صفحهای از زندگی سراسر افتخار و شجاعت شهید اسکندی است که پس از 5 سال تلاش و تحقیق نویسنده نامآور و انقلابی کشور، اکبر صحرایی، به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب از کودکی شهید اسکندری شروع و با شهادتش تمام میشود و حجم عظیمی از کتاب را دورانی در بر میگیرد که شهید عبدالله اسکندری عمرش را در هشت سال دفاع مقدس سپری کرده است.
کاملا سری
اگر دقت کنیم که اوج قدرتگیری نسل جدید تکفیریهای جهان در سال 2006 و در عراقِ اشغالشده پس از 11 سپتامبر بود، و حوادث سوریه تنها 5 سال پس از آن آغاز گردید، به خوبی خواهیم فهمید که تولد و قدرتیابی داعش (که از همان نسل جدید تکفیریهای آموزشدیده در عراق تغذیه میشد) تا چه حد به ماجراهای عراقِ اشغالی مرتبط بوده (که آن نیز خود به 11 سپتامبر ارتباط دارد). با این ترتیب، باید گفت داعش (با تمامی اثرگذاریهای سیاسی-اقتصادی و فرهنگیای که در سطح جهانی داشت و همچنان پیامدهای منفی این ولادت شوم ادامه دارد) خود، با یک واسطه، به ماجرای 11 سپتامبر میرسد. پس گزافه نیست اگر بگوییم در صورتی که در روز یازدهم سپتامبر 2001 آن حوادث تروریستی خونبار رخ نمیداد، جهانِ امروز ما به یقین شکل دیگری داشت، و این نشان میدهد که این واقعه چه اهمیت خاصی در تاریخ معاصر جهانی داراست.
برشی از کتاب:
سطام السقامی و وائل الشهری و برادر او ولید الشهری هم به فرودگاه بوستن لوگان رسیدند تا به همراه عبدالعزیز العمری و فرماندهشان محمد عطا سوار پرواز شماره 11 امریکن ایرلاینز شوند که در ساعت 7 و 45 دقیقه به سمت لس آنجلس پرواز میکرد. اما خبری از محمد عطا و عبدالعزیز العمری نبود. آنها تا ساعت 5 و 45 دقیقه هنوز در فرودگاه پورتلند بودند. درحالیکه نگرانی سرتاپای همراهانش را گرفته بود، هواپیمای عطا [بالاخره] با تأخیر به فرودگاه بوستن لوگان رسید. الشحی که رهبری تیم دیگر را در سالن مجاور بر عهده داشت در ساعت 6 و 53 دقیقه با او تماس گرفت: «رسیدی؟» «رسیدم.» عطا با عجله حرکت کرد و خود را به هواپیمایش رساند ولی کارکنان فرودگاه نتوانستند به این سرعت عمل کنند. چمدانش در بوستن باقی ماند و یک نسخه از اذکار [و توصیههای] عبدالعزیز العمری [که خطاب به هر 19 نفر نوشته بود] داخل آن پیدا شد.
کتاب "کاملا سری" روایت القاعده از عملیات انتحاریهای 11 سپتامبر می باشد که با نگاهی منصفانه به حواشی آن میپردازد.