زینت باشیم
گلچینی درباه برادری و همدلی در بین تشیع و اهل سنت است.
امام صادق(ع): «ای گروه شیعه! شمایید که به ما منسوبید، برای ما زینت باشید نه مایهی ننگ و عار. چه مانعی دارد که همانند یاران علی(ع) در بین مردم باشید؟ که اگر مردی از یاران او در بین قبیلهای قرار میگرفت، امام و مؤذن آنان بود و امانتدار و محافظ مال آنان. مریضان آنان را عیادت کنید و در تشییع جنازهی آنان حاضر شوید و در مسجدشان نماز بگذارید. نگذارید در امر خیر از شما پیشی گیرند. به خدا قسم شما سزاوارتر از آنان به آن امر هستید». (بحارالانوار، ج85، ص119).
برشی از کتاب:
راه مقابله با وهابیت و داعش مجادله نیست، بلکه تعامل علمی مناسب با علمای معتدل اهل سنت است. باید سوء تفاهمات اهل سنت برطرف شود تا آنها خود در برابر تفرقه افکنان وهابی ایستادگی کنند. خیلی از اوقات ما در پازل وهابیت بازی میکنیم. آنها میخواهند که ما را به بعضی حواشی بکشانند تا با واکنش ما بتوانند معتدلین اهل سنت را نسبت به ما بدبین و به طرف خودشان بکشانند.
ما باید به شبهاتی که علیه تشیع وارد میشود جواب بدهیم. باید محکمات عقاید شیعی را برای مردم تبیین کنیم. ولی متأسفانه ما به این محکمات بیتوجهیم و صرفاً به متشابهات و حواشی میپردازیم.
اگر ما محکمات را به صورت درست برای شیعیان تبیین کنیم، احتمال انحراف آنها از بین میرود. ما باید محکمات عقاید شیعی را تبیین کنیم تا شیعیان در برابر شبهات واکسینه شوند.
ما باید اصل و اساس ولایت اهلبیت(ع) را با اسلوب درست برای شیعیان جا بیندازیم که در این صورت شبهات تأثیری بر آنان نخواهد داشت.
*در دنیای اسلام کسی نیست که بگوید من طرفدار وحدت نیستم. همه از وحدت دم میزنند، اما بسیاری از تعاریف وحدت خطا بوده و مدنظر ما نیست. تعریف بعضی از وحدت این است که همه یک مذهب شوند و دیگر شیعه و سنی وجود نداشته باشد. در واقع همه مذاهب تعطیل شوند. این تعریف قطعاً خطاست. بعضی دیگر مثل افراطیون وهابی میگویند همه بیایند مثل من بشوند تا با آنها وحدت کنم! این هم اشتباه است.
تعریف بعضی دیگر هم نوعی هرج و مرج در اعتقادات است. یعنی میگویند هرکسی هر عقیدهای دارد، درست است و با هم دعوا نکنید! این هم غلط است. بله ما با مخالف خود دعوا نمیکنیم، ولی این بدین معنا نیست که عقیده او را درست میدانیم.
«احترام» به عقاید دیگران با "درست" دانستن آن خیلی فرق دارد.
معنای وحدت خیلی پیچیده نیست. منظور از وحدت به هیچ وجه عقبنشینی از عقاید نیست.
مبانی و تاریخ سیاه آل خلیفه
درمورد چگونگی تسلط آل خلیفه بر مجمع الجزایر بحرین که تا کمتر از نیم قرن گذشته پاره تن جمهوری اسلامی ایران بوده و با جدایی از ایران اسلامی داغی بر دل ملت جمهوری اسلامی ایران نهاد، اطلاعات دقیقی نزد پژوهشگران وجود ندارد و پرسشهایی مبهم همواره آنان را با چالش مواجهه میسازد؛ ابهامات و سؤالاتی همچون اینکه؛ هویت واقعی آل خلیفه چیست؟ خاستگاه این خاندان کجاست؟ این گروه با چه تفکر و عقیدهای قدم در خاک بحرین گذاشتند؟ چرا با وجود جزایر و مناطق دیگری همچون حجاز، کویت، قطر و عمانات، آل خلیفه بحرین را برای اقامت و تشکیل حکومت برگزید؟ چه توافقاتی میان آل خلیفه و استعمار انگلیستان صورت پذیرفت که موجب شده تا آل خلیفه همواره درصدد تحقق خواستههای انگلستان برآید؟
عدهای آل سعود را عامل اصلی تسلط آل خلیفه بر بحرین میدانند، عدهای دیگر نیز شیوخ کشورهای کویت، قطر و عمان را مسبب اصلی این اتفاق میدانند و پارهای دیگر از پژوهشگران نیز استعمار پیر انگلستان را که در اوایل قرن هیجدهم حضور فعالی در منطقه غرب آسیا و منطقه خلیج فارس داشت را عامل اصلی جدایی مجمع الجزایر بحرین از ایران و سیطره یافتن خاندان آل خلیفه بر آن میدانند. از صدر اسلام تا قبل از تسلط آل خلیفه بر بحرین، این مجمع الجزایر همواره به عنوان پایگاه مسلمانان و شیعیان امیرالمؤمنین علی(ع) به شمار میرفته است، به گونهای که هرگاه شیعیان در مضیقه و تنگنا قرار میگرفتند، یکی از مناطقی که به آنجا مهاجرت میکردند بحرین بوده است؛ اما زمانی که آل خلیفه بر بحرین مسلط شد و این اقدام خود را «فتح بحرین» نامید، وضعیت شیعیان بحرین تغییر یافت. در حقیقت این نامگذاری اوج نگاه تحقیرآمیز و بغض آلود آل خلیفه نسبت به شیعیان بحرین را نشان میدهد. سراسر سالهای حکومت آل خلیفه بر بحرین با بدرفتاری و رفتارهای خشونت آمیز نسبت به شیعیان سپری شد. این نوع رفتار آل خلیفه با مردم بومی بحرین که به اصطلاح «بحرانی» نامیده شده و اصل و نصب ایرانی دارند، موجب گردید تا این سؤال در ذهن پژوهشگران به وجود آید که حقیقت، خاستگاه، عقیده و مبانی آل خلیفه چیست که به این خاندان اجازه میدهد تا با مردم حقیقی و اصیل بحرین چنین رفتاری داشته باشد.
آل خلیفه همواره تلاش داشته است تا به شیوههای گوناگون ازجمله: برگزاری جشنهای ملی، همایش، فعالیتهای رسانهای و غیره، خاستگاه حقیقی خود را پنهان ساخته و هویت جعلی خود را بر جهانیان عرضه دارد. این خاندان تلاش داشته است تا با تحریمهای رسانهای و تحریف تاریخ، همچنان سایه ابهام را بر فراز سؤالات مذکور نگه دارد. کتاب پیش رو تلاش داشته تا به صورت بسیار موجز و مفید در برابر جعل تاریخ و فرهنگ کشور بحرین توسط آل خلیفه، مقاومت ورزیده و به افشای جنایات تاریخی این رژیم با کمک عربستان سعودی و انگلستان علیه ملت بحرین بپردازد.
در این کتاب به صورت مستدل به بیان احتمالات چگونگی تسلط آل خلیفه بر بحرین پرداخته شده و درنهایت با بیان ادله و شواهد تاریخی احتمالی که به حقیقت نزدیکتر بوده را بیان میدارد. در این کتاب بیان شده که آل خلیفه با هدف یافتن مأمن و مسکن به مناطق مختلف حاشیه خلیج فارس مهاجرت میکرده است؛ اما به دلیل اینکه همواره مشکلات و گرفتاریهایی در آن مناطق به وجود میآورده، از آن منطقه اخراج میگردید. این خاندان درنهایت با نقشه استعمار انگلستان و با کمک قبایل مناطق حاشیه خلیج فارس به بحرین منتقل میشود و با خون و خونریزیهایی که ایجاد میکند، تلاش میدارد تا سلطه خود را در آن منطقه مستحکم سازد.
عشق فصل پایان
نویسندهای در پی دریافت داستان زندگی جوانی قهرمان، راهی تبریز میشود!
برای پی بردن به حقیقت واقعی شخصیت اصلی داستان و دیدار خانوادهاش، مصاحبه و دریافت مدارک و یادداشتهای بازمانده از جوانی به نام اسماعیل اعلمی.
معما، هر چه پیش میرود پیچیدهتر میشود!
نویسنده تلاش میکند افرادی را بیابد که بتواند در تکمیل داستان کمکش کنند.
اسماعیل، ققنوسی بود که از خاکستر خودش برخاسته و کمتر ردی از خود به جای گذاشته است.
برشی از کتاب:
- من دنبال نامههای بی آدرسم.
نامههایی که...
حاجی صبوری اجازه نمیدهد حرفم تمام شود.
- این نامههای بی آدرس چرا اینقدر تو رو بههم ریخته؟
این چیزیه که امکان داره برای هر کسی پیش به یاد. اصلاً فکر کن اونی که نامهها رو مینوشته، پیدا کردی. آخرش که چی؟ این ور مهمتره. اسماعیل رو میگم. این نامهها به خیلیها میرسه، اما مهم اینه که باهاشون چیکار میکنن. مهم آینه که اون نامهها نتونستن اسماعیل رو بزنن زمین. فکر نکن کار کمی کرده. از تمام وزنههایی که بالای سرش برده، سختتر بوده. اسماعیل گیر نامهها نشد، رفت.
تو هم گیر نامهها نمون. سعی کن جای درست رو ببینی، سؤال درست رو بپرسی و بری سراغ چیزی که مهمه!