فرمانده در سایه
با تمام اینها، انتظار میرفت که تا کنون دستکم صدها جلد کتاب دربارۀ این مرد بزرگ به بازار آمده باشد اما نگاهی به آثار تولید شده دربارۀ حاج رضوان ما را با این حقیقت حیرتانگیز مواجه میکند که تا کنون دربارۀ او (چه در کل جهان عرب و چه در ایران) تعداد بسیار معدودی کتاب تولید شده است.
این کتاب قطعا «بهترین کتاب»، یا «اثر ایدهآل» دربارۀ حاج رضوان نیست و شخصیت والای او و گسترۀ باورنکردنی فعالیتهای جهادیاش چنان است که اگر سالهای سال هم دربارۀ آن نوشته شود (و کسانی که حاج رضوان را میشناختند، خاطراتشان از او و فعالیتهایش را قلمی کنند) هنوز جای کار باقی میمانَد، اما در هر حال، با توجه به آثار موجود دربارۀ حاج رضوان، این کتاب را هم میتوان گام کوچکی در راستای شناختن و شناساندن ابرمرد جهادی معاصر به شمار آورد.
شب های قدر کربلای پنج
برایم حافظ بگیر
سردار «حاج شعبان نصیری» که از یادگارانِ 8 سال دفاع مقدس بود و سابقه ی حضور طولانی در «سوریه» به منظور دفاع از «حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» را در کارنامه ی خود داشت، در شبِ اول «رمضان المبارک» سال 1396، در جبهه ی «عراق» و طی عملیات آزادسازی «موصل» از اشغالِ «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود.
شهید شعبان نصیری در قرارگاه فوق سری نصرت نیز حضور موثری داشت و فعالیت های گوناگونی را در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی انجام می داد.
پس از مدتی به لشگر 9 بدر رفت. مدتی در این لشگر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی فعالیت کرد و با شهادت این سردار در عملیات کربلای 5، در جایگاه رییس ستاد این لشگر به فرماندهی حاج محمدرضا نقدی مشغول فعالیت شد.
حاج شعبان نصیری با آغاز درگیری های سوریه و عراق، دوباره لباس رزمش را به تن کرد و راهی دمشق و حلب و کربلا و سامرا شد. او حضور موثری در سوریه داشت و رفاقت و نزدیکی اش به فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه، سردار حاج قاسم سلیمانی باعث شده بود از مشورت های او در عرصه های مختلف، استفاده کنند تا اینکه منطقه عمومی تلعفر در غرب موصل، مقتل او شد و در شب اول ماه مبارک رمضان 1438 (حدود ساعت 7 عصر جمعه 5 خرداد 1396) به همراه جمعی از دوستانش در کمین تله انفجاری داعش افتاد و به سوی یاران شهیدش پرکشید. او بعد از نماز ظهر، غسل شهادت کرده بود و به گفته همراهانش، چهره آرامَش، نورانی تر شده بود.
کتاب خاطرات شعبان نصیری روایتی است داستانی از زندگی سراسر اخلاص و جهاد این فرمانده گمنام که با بیش از 100 نفر از همرزمان و دوستان و نزدیکانش از جمله سرلشکر حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، ابو مهدی المهندس (فرمانده حشد الشعبی عراق) و همچنین حجتالاسلام «سید سعیدرضا عاملی» دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و... مصاحبه شده است.
در مراسم چهلم سردار بیادعا، شهید «شعبان نصیری»، حاج «قاسم سلیمانی» از این شهید عزیز این گونه یاد نمودند:
«شهید نصیری از اولیای الهی بود که در جامعهی ما مخفی ماند. او مثل شیشه عطر بزرگی بود که باید درِ آن برداشته میشد، تا جامعهی ما عطر آن را استشمام کند و بشناسد خصوصیات چنین شهیدی را...»
برای زین اب
نویسنده: سمیه اسلامی/فاطمه قنبری
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
تعداد صفحات: 390 صفحه
شابک: 9786229978801
محمد بلباسی یکی از شهدای مدافع حرم است که در منطقه «خان طومان» سوریه حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به همراه دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش نیز هنوز به وطن بازنگشته است.
وی، متولد 1357 و ولادت و بزرگ شدن سه فرزند خود را دید اما زینب او بعد از شهادتش در دفاع از حریم اهل بیت (علیهم السلام) در عملیات مستشاری در خان طومان سوریه، دیده به جهان گشود؛ زمانی که پدر، چشم از این جهان فروبست ولی دیدگان او نظاره گر این طفل از آسمان ها است.
شخصیت چند بعدی محمد بلباسی، کتاب را خواندنی و قابل توجه کرده است. خواننده پس از خواندن این اثر، با مفهوم صحیح آتش به اختیار بودن و البته روحیه جهادی شهید در مقاطع مختلف از عمر کوتاه، اما پربرکتش آشنا می شود و می فهمد که اگر انسان از زمان خود به درستی استفاده کند و به هر اتفاقی در وقت و جایگاه خودش رسیدگی نماید، دیگر هیچ چیز در زندگی، قضا نمی شود.
قطعاً مخاطبین این کتاب پس از مطالعه آن با محمد بلباسی در زندگی شخصی اش، اردوهای جهادی، خادمی شهدا، جهاد با نفس، سرزندگی و نشاط در امور مختلف، سفرهای راهیان نور، مدیریت جهادی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و…، سفر به سوریه، و مواردی دیگر همراه خواهند شد.
اگر کسی قصد پاگذاشتن در مسیر تدریجی تکامل انسانی، همراه با سیرۀ عملی را دارد، خوانِش کتاب «برای زِین اَب» را به او توصیه می کنیم.
غبار در خرداد
بازی عوض شده
سجاد خالقی که متولد 1364 در شهر نافچ استان چهار محال و بختیاری است، پیش از این نیز با حضور در جشنواره های مختلف ادبی از جمله: جشنواره کبوتر حرم (امام رضا) سال های 90 و 91 و 93، جشنواره شهر پر چراغ (استانی) سال 90، جایزه ادبی یوسف سال 90، جشنواره ادبیات کودک و نوجوان سال92، جشنواره داستان بروجن (استانی) سال 92، جشنواره دانشجویی مهرباران سال92، جشنواره داستان انقلاب سال 92، موفق شده بود رتبه های برتر را کسب نماید.
برشی از کتاب
چهار نفر بودند؛ درازکِش کنار هم، روی موزاییکهای ترکخوردۀ کف سلول، سقف مات و نیمهتاریک را نگاه میکردند.
آنکه از همه بزرگتر بود، بیستساله میزد؛ نرمی ساعد را زیر سرش، روی زخم باتوم گذاشته بود تا سردی و سفتی کف سلول آزارش ندهد. کناردستی موبور و چشمزاغش، نیمخیز شد و نشست. بعد همانطور که به دیوار زل زده بود، زمزمه کرد:
«میگن شاه، عفو عمومی داده؛ قراره هرچی زندانی سیاسی مونده، آزاد بشه. میگن همه آزاد میشیم.»
بعد به کوچکترین نفر خیره شد؛ کوچکترینشان هنوز درازکش بود. قدش به موزاییک یکی مانده به آخر هم نمیرسید. ابروهای مشکیِ پری داشت و سبیل کمجانی پشت لبش جوانه زده بود. نیمخیز شد و همانطور عقبعقب کنار دیوار خزید تا پشتش گرم شود. بعد تازه یاد بغلدستیاش افتاد که از صبح بیحرکت مانده بود. بغلدستیاش با موهای لَختِ جوگندمی روی زمین چسبیده بود و با چشمان کدر، سقف را نگاه میکرد. کوچکترین نفر تکانش داد و نتوانست وحشتش را نشان ندهد؛ داد زد: «چته رفیق؟ چرا مثل مردهها نگاه میکنی؟»
گفتم اعتماد نکنید
خط مقدم
روایت داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی در ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم
از افغانستان تا لندنستان
از افغانستان تا لندنستان، خاطرات عمر الناصری (ابوامام المغربی) است، یک جوان اهل مغرب که از کودکی در بلژیک بزرگ شده و بعد از یک زندگی پرفراز و نشیب، به شبکههای تکفیری داخل اروپا متصل میشود، اما در همان زمان بنا به دلایلی دیگر، به عضویت «دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه» (DGSE) نیز درمیآید. کتاب، شرح جذابی است از زندگی پرماجرای عمر الناصری، کسی که هم میخواست «مجاهد» باشد، هم میخواست با «تروریستها» بجنگد؛ کسی که هم از دستگاههای اطلاعاتی غربی میترسید، و هم برای نجات جان خود به آنها پناه برده بود. شرح این ارتباطات، ماجراجوییها و خطرات سهمگینی که او از سرگذرانده را میتوانید در این کتاب بخوانید، کتابی که از سوی وحید خضاب (محقق و مترجم تخصصی جریانات تکفیری) ترجمه شده و از سوی نشر شهید کاظمی روانهی بازار گردیده است.