نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید حسین شهرامفر. شهید حسین شهرامفر فرزند شعبانعلی، اول شهریور1326 در مشهد مقدس به دنیا آمد. پس از طی دوران طفولیت در زادگاه خود به مدرسه رفت و با اخذ دیپلم متوسطه، در سال 1345 در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و در همان سال به تهران عزیمت نموده و مشغول تحصیل علوم نظامی شد.
در مهرماه 1348 با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد و پس از طی دوره مقدماتی زرهی در شیراز به تیپ «نیروی مخصوص ارتش (کلاه سبزها)» پیوست و در سال1356 در جمع یاران امام(ره) قرار گرفت و با پخش اعلامیه از ایشان حمایت کرد تا اینکه مورد بازجویی فرمانده وقت و ضدانقلاب قرار گرفت.
در پاییز1360 نیروهای سپاه و ارتش تصمیم میگیرند با استفاده از تاکتیکهای غافلگیرانه اقدام به پاکسازی جاده بانه-سردشت کنند، پس از طی حدود 6کیلومتر از جاده و درگیریهای متعدد با ضدانقلاب، او در تاریخ 6/5/1360 در ارتفاعات «گرزلی»، ده کیلومتری بانه-سردشت، پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده شجاع اسلام، اینک در قطعهی 24 بهشت زهرا به ابدیت پیوسته است.
برشی از کتاب:
حسین همیشه با دل خون در مورد ظلم رژیم شاه صحبت میکرد.
همیشه داخل یگان یک کتاب دستش بود و مطالعه میکرد. میگفت: «این احترامات نظامی که میگذارید خوب است، ولی خوب است در دل مردم جای بگیرید».
عادت داشت که همهی نیروها را با اسم کوچک صدا کند. خیلی از فرماندهان، در روابط نظامیشان این نوع برخوردها را روا نمیدانند، اما ایشان با صمیمیت بسیار، با همهی نیروهایش رفتار میکرد.
اگر از دور ما را میدید، ابتدا ایشان دست بلند میکرد. حتی نوع دست تکان دادنش هم متفاوت بود. به قدری جذبه داشت که همه دنبال این بودند که ایشان را پیدا و ملاقات کنند، این ویژگی خاص ایشان بود. حتی وقتی با سربازی مواجه میشد، برخوردی متفاوت از بقیه داشت. به عنوان مثال بازوی سرباز را می فشرد یا آهسته با مشت به سینه او میزد و خوشوبشی میکرد و از دور نام افراد را صدا میزد، دستش را بالای چشمش میگذاشت و به عنوان مثال میگفت: «آقا ناصر مخلصم!»
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است