محرم راز
کتاب محرم راز میکوشد عارف گمنام معاصر مرحوم آیتالله شیخ محمدهادی تألهی همدانی را به نسل جوان معرفی کند. عارفی که آیتالله بهجت درباره او فرموده بودند: «آیندگان قدر او را خوهند شناخت» و آیتالله حسنزاده آملی فرمودند: «من در تألهی فانی شدم.» زندگینامه، ویژگیهای شخصیتی، کرامات، از منظر بزرگان و برخی اندیشهها و گفتارها و دستورالعملها، بخشهایی از این کتاب هستند. در بخش معرفی اندیشهها، گزیدهای از نوشتارها و گفتارهای این عارف برجسته در 7 موضوع: نماز، ولایت اهل بیت، سیروسلوک، مباحث سیاسیاجتماعی، مرگ، دنیا و تفکر آورده شده است. این کتاب دارای دو ضمیمه است. ضمیمه اول گذری اجمالی بر عارفان و عالمان همدان در طول تاریخ است که حدود 50 عارف و عالم همدان طی 10 قرن اخیر را معرفی اجمالی میکند. ضمیمه دوم مروری بر حیات عالم عارف مرحوم آیتالله سید محمد حسینی آقانجفی همدانی است. وی از دوستان نزدیک مرحوم تألهی است و در نجف اشرف تحصیل نموده است. او از شاگردان عارف بزرگ مرحوم سیدعلی قاضی است که در این بخش گوشههایی از زندگی و خاطرات وی از اساتیدش در نجف اشرف بیان گردیده است.
برشی از کتاب: وقتی خدا را شناختی ترس همه چیز جز خدا از دلت بیرون می رود، وقتی خدا را شناختی به قضا و قدر راضی می شوی، زیرا می دانی آن چه مقدر است از روی حکمت و مصلحت است، وقتی خدا را شناختی مطیع او می شوی، امیدوار به او می شوی.
.
چشم به راه
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید سعید چشم بهراه. «سردار شهید سعید چشم بهراه» جوانی است که به خواسته مادر روانه جبهه جنگ حق علیه باطل شد و باز با دعای مادر به درجه رفیع شهادت نائل شد. ایشان در سن 15 سالگی اعزام شدند و به علت سن کمی که داشتند با عنوان نیروی تدارکات وارد جبهه شدند و تا بیستویک سالگی نیز در آنجا مشغول خدمت بودند و پس از آن وارد لشگر زرهی شدند که مقام آموزش نیروها و به دنبال آن نیز عنوان فرمانده تیپ زرهی را عهدهدار شدند و سرانجام در عملیات والفجر هشت بر اثر شلیک گلولهی تانک با سنگر ایشان به درجهی رفیع شهادت نائل آمدند.
برشی از کتاب:
بی معطلی رفتند طرف خط. چیزی که میدیدند را باور نمیکردند.
گلوله تانک درست خورده بود وسط سنگری که سعید پشتش بود. پرت شده بود پشت خاکریز دوم.
سوخته بود... نصف بدنش سوخته بود... .
گفته بود اگر شهید شدم، نه برای من که برای سر بریده حسین(ع) گریه کنید.
مسافر ملکوت
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی طلبه شهید محمدزمان ولیپور که خودش را شیخ ملکوتی مینامید.
بعضی آدمها هستند که وقتی زندگیشان را میبینی و میخوانی، احساس میکنی حقشان چیزی جز شهادت نیست. یکی از این دست آدمها، جوان روستازاده و عارف مسلکی است به نام شیخ محمدزمان ولیپور که پای امضاهایش، خودش را «ملکوتی» مینامید. اگر امثال شیخ محمدزمان شهید نشوند باید به سلیقه خوب خدا شک کنی!
این کتاب، دریچهای کوچک به حیات طیبه محمدزمان ولی پور، تربیت شده مکتب ناب حضرت روحالله است؛ شهیدی که نشان داد رسم مسلمانی در پیچ و خم زمان و فراز و نشیبهای روزگار، رنگ کهنگی نخواهد گرفت؛ شهیدی که زرق و برق پررنگ و لعاب دنیا را به سخره گرفت و حریم دلش را حرم امن الهی قرار داد، آنگونه که بر صفحه یادگار نوشتههایش به نگاره آورد: "القلب حرمالله و لاتسکن فی حرمالله عبدالله".
برشی از کتاب:
کم مانده بود یقهاش را بگیرند!
ملت آرزو دارند دیپلمشان را بگیرند و در هر رشته با ربط و بیربطی قبول شوند و اسمشان بشود دانشجو. آن وقت تو با رتبه خوبی که داری و میتوانی یکسال دیگر، دوباره کنکور بدهی و پزشکی بخوانی، بیخیال عالم میروی حوزه علمیه، طلبگی بخوانی؟
-ریه چه کار میکند؟! اکسیژن پاک را دریافت کرده و گاز کربنیک را از بدن خارج میکند.
گلبول هم کارش گردش در خون است و به کار روحانی مثل ریه و گلبول قرمز است. باید مثل گلبول در رگ جامعه گشت و ابهامات و سؤالات را به حوزه برد و برایشان پاسخ آورد. جامعه نیاز به اکسیژن پاک و زلال دارد.
من میخواهم هوای پاک را به جامعه تزریق کنم.