نفوذ
خط قرمز
بررسی مستند نقض خطوط قرمز در توافق وین و متن فرجام. بهترین محک برای ارزیابی میزان موفقیت مذاکرات هستهای و متن برجام، بررسی میزان انطباق آن با خطوط قرمز تعیین شده از سوی رهبر معظم انقلاب است.
رهبر معظم انقلاب حدود 20 خط قرمز برای مذاکرهکنندگان تعیین فرمودند که در این اثر به بررسی 9 مورد از این خطوط قرمز و نقض آنها در برجام پرداخته شده است. این موارد از مواردی هستند که خطوط قرمز مشخص شده از سوی ایشان نقض گردیدهاند.
برشی از کتاب:
بنده در جزییات مذاکره دخالتی نکردم، باز هم نمیکنم؛ من مسائل کلان، خطوط اصلی، چهارچوبهای مهم و خط قرمزها را به مسئولین کشور همواره گفتهام...؛ اینکه حالا گفته بشود که جزییات این مذاکرات تحت نظر رهبری است، این حرف دقیقی نیست؛ البته بنده احساس مسئولیت میکنم، نسبت به این مسئله به هیچ وجه بیتفاوت نیستم (بیانات در دیدار با مداحان/20فروردین1394).
همنشین گل
هلی برن از پشت میز
این کتاب در دوازده فصل با محوریت قراردادن مواضع و تحلیلهای رسمیِ مقامات، اندیشکدهها و نهادهای تصمیمساز در کشور آمریکا، به دنبال روشن نمودن انگیزههای اساسی کاخ سفید از پیگیری گفتوگوهای هستهای با جمهوری اسلامی ایران میباشد.
در مقدمه این کتاب آمده است:
یکی از مقاطع پرمحتوای تاریخ انقلاب اسلامی، روند تعاملات آن با دنیای غرب در مسئله هستهای بوده است. بیشک طرف اصلی جمهوری اسلامی در این مناقشه تاریخی، دستگاه حاکمه ایالات متحده آمریکا میباشد. کشوری که داعیه رهبری همه تحولات کره خاکی را در سر دارد، چه ظرفیت ویژهای در بستر گفتگوهای هستهای با ایران یافته است که با چنین قوّت و دقّتی پیگیر در به نتیجه رساندن این مذاکرات میباشد؟ مسیر توافقات صورت گرفته چگونه زمینه مدیریت جمهوری اسلامی توسط حاکمیت آمریکا را فراهم خواهد آورد؟ چه ابعادی از سیاستهای جمهوری اسلامی در جریان مذاکرات هستهای مورد چالش قرار گرفته است؟ توافق هستهای با چه سازوکاری مقدمات لازم برای ورود مقامات کاخ سفید به فضای تصمیمسازی ایران را فراهم خواهد آورد؟
اینها پرسشهایی است که این کتاب با محوریت قراردادن مواضع و تحلیلهای رسمیِ مقامات، اندیشکدهها و نهادهای تصمیمساز در کشور آمریکا، به دنبال پاسخهایی روشن برای آنها میباشد. پرداختن به این اهداف و انگیزهها موضوعی است که در سالهای گذشته از چشم نخبگان و تحلیلگران عزیز کشورمان به دور مانده است، لذا جهت روشن نمودن چراغی در این مسیر، کتاب حاضر تهیه و تدوین گردیده است.
برشی از کتاب:
یکی از مقاطع پرمحتوای تاریخ انقلاب اسلامی، روند تعاملات آن با دنیای غرب در مسئله هستهای بوده است. بیشک طرف اصلی جمهوری اسلامی در این مناقشه تاریخی، دستگاه حکم ایالات متحده آمریکا میباشد. کشوری که داعیه رهبری همه تحولات کره خاکی را در سر دارد، چه ظرفیت ویژهای در بستر مذاکرات هستهای با ایران یافته است که با چنین قوت و دقتی پیگیر در به سرانجام رساندن آن میباشد؟ این پرسشی است که کتاب حاضر بهدنبال روشن نمودن ابعاد آن است.
حماسه ی تپه برهانی
نشانه
نویسنده کتاب درباره این کتاب اینگونه گفته است:«در این کتاب، قصدی برای نقل تاریخ و خاطرات شفاهی نداشتهام. فقط در جستجوی خاطراتی مستند و خاص بودهام که در سینهی سه تن از یادگاران این جبهه است.
بخش عمدهی این کتاب، ماجراهایی است که محمد احمدیان طی چند جلسه مصاحبه در موضوعات و مباحث تفحص و جنگ برایم روایت کرده است.
بخش دیگری از آن هم چند روایت از دوست عزیزم، حمید هادیپور است و بخشی از آن نیز چند قصهی کوتاه از گفتوگویم با حاجرحیم صارمی است.
متن این هر سه گفتوگو بسیار بیشتر از حجم این کتاب است و در اینجا تنها آن بخشها و قصههایی را آوردهام که میخواهد به ما نشان دهد پیرامون ما خبرهایی است که برای دیدنشان، چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید».
برشی از کتاب:
برای بچههای تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشدهی خود میگردند، هیچ لحظهای زیباتر از لحظهی کشف پیکر مطهر شهید نیست؛
اما زیباتر از آن، لحظهای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه، پلاکی بدرخشد.
در طلاییه وقتی زمین را میشکافتیم، پیکر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور، اما کوچک بود؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده میکنند. برگهای دفتر به دلیل گِلگرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمیشد.
آن را پاک کردم.
به سختی بازش کردم.
بالای اولین صفحهاش نوشته بود: «عمه بیا گم شده پیدا شده!»
دیدم که جانم میرود
معرفی اثر:
حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظمزاده در سال 58 با هم آشنا میشوند و این رفاقت تا 22 مهر61 ادامه پیدا میکند. آنها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث میکنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانوادهها را برای رفتن به جبهه جلب میکنند، با هم در گیلان غرب همسنگر میشوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید میشود و حمید میماند.
در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بیآلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابهلای صفحات کتاب روایتهایی هم از دفاع مقدس ارائه میشود که گاهاً میتواند خواننده را میخکوب کند و احساسات او را به غلیان درآورد و همینها این کتاب را شایسته تقدیر کتاب سال دفاع مقدس نمود.
برشی از کتاب:
چه کار باید میکردم؟ اصلاً چه کار میتوانستم بکنم؟ مصطفی داشت میرفت؛ تنهای تنها. من اما نمیخواستم بروم. اصلاً اهل رفتن نبودم. نه میخواستم خودم بروم و نه مصطفی. تازه او را کشف کرده بودم. برنامهها داشتم برای فرداهای دوستیمان. حالا او داشت میرفت. او داشت میشد رفیق نیمهراه. من که میماندم! من که اصلاً اهل رفتن نبودم.
ماندن مصطفی برای من خیلی مهم و باارزشتر بود تا رفتنش. حالا باید چهطوری او را از رفتن منصرف میکردم؛ بدون شک دست خودش بود. مگر نه اینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس میکرد که نرود، حتماً میتوانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری میکردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمیگرداندم!
نامزد خوشگل من
روزی دزدی سنگی
یادش به خیر، حاج حسین خرازی میگفت: "جنگ را درست بنویسیم نه این که درشت بنویسیم". فکر میکردم چگونه میشود جنگ را درست نوشت؟ اصولاً درست نوشتن جنگ یعنی چه؟ درست نوشتن جنگ برای کسانی که در آن درست شرکت کردهاند، برای کسانی که برای هدفی درست جنگیدهاند، گام درست برداشتهاند و برای آن جان و مال و زندگیشان را سر دست گرفتهاند، حتی برای نسل تازهای که احتمالاً از جنگ فقط همین عنوان "جنگ" را شنیدهاند یا احیاناً نام برخی از شهدا را بر بالای بزرگراهها و خیابانها و کوچهها دیدهاند، با کلی سؤال و ابهام که اینها کجا بودهاند و چرا و صدها چرای دیگر...!؟
اصلاً آتش جنگ چرا شعله کشید؟ چگونه ادامه یافت و به چه شکل پایان گرفت؟ جنگ برای دو طرف چه هزینهها و چه حاصلی داشت؟ سوالاتی که اگر "درست" پاسخ داده نشود، هرگز نخواهیم توانست ثابت کنیم چرا امام فرمود:"جنگ ما یک گنج بود".
«روزی دزدی سنگی» کتابی مصور با اینفوگرافیهای جذاب، هدیهای مناسب جهت کاروانهای راهیان نور است و در پی پاسخی مختصر، ساده و روان و در عین حال کامل برای سؤالات اساسی جنگ تحمیلی.
برشی از کتاب:
مرز ایران در محدوده طلاییه به صورت یک زاویه قائمه است که به «دال طلاییه» گفته میشود. یکی از محورهای اصلی حمله عراق در روزهای اول جنگ، محور نشوه، طلاییه، کوشک، اهواز بود؛ ارتش عراق برای پیشروی به سوی حمیدیه و اهواز از این معبر نظامی وارد خاک ایران شد و به سوی جاده اهواز-خرمشهر و جفیر و کرخهکور پیشروی کرد. طلاییه یکی از محورهای مهم عملیاتهای خیبر و بدر و کلید حفظ جزایر مجنون در طول جنگ بود.
تفحص
این کتاب حاصل سفرهای حمید داودآبادی به فکه و گزارشهای وی از عملیات تفحص، کشف و تشییع پیکر شهدا از فکه تا تهران است. در مقدمه کتاب، نویسنده توضیح میدهد چگونه شهدا پیدا میشوند به مراحل شناسایی شهید بعد از یافتن شهدا اشاره میکند. سپس خاطراتی از عملیات تفحص را بیان و پس از آن به بیان خاطراتی از این تفحص با عنوانهای «ثمرهی زیارت عاشورا، سجدهی ابدی، افطار با قمقمهی شهید» همراه با نام راوی میپردازد. خاطرات نویسنده نیز پس از آن و در پایان آلبوم تصاویر که مربوط به تفحص و کشف پیکر شهدا میباشد، آمده است.
برشی از کتاب:
سال 72 بود. چند روزی هیچ شهیدی پیدا نشده بود. هر روز کار میکردیم ولی خبری نبود. آن روز کاروانی از جانبازان از تهران مهمانمان بودند. حاج محمود ژولیده مداح اهل بیت همراه آنان بود. زیارت عاشورای باصفایی بود خیلی با سوز و آه خواند.اشکها جاری گشت و دلها خون شد. علی محمودوند دو رکعت نماز زیارت خواند و قبراق و شاد وسایل را گذاشت عقب وانت تویوتا. تعجب کردم و پرسیدم: «با این عجله کجا؟» شادمان گفت: «استارت خورد، دیگه تموم شد. رفتم که شهید پیدا کنم.»
دم ظهر برگشت. محمودوند شهیدی یافته بود و به ما نشان داد که زیارت عاشورا چه کارها میکند.