۱۹ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۳
موسسه هنری ربیع ۰ نظر اشتراک گذاری

عمو حسین

عمو حسین
تولیدات انتشارات
پدیدآورنده: عباس رئیسی بیدگلی
نوبت چاپ: اول / 1395
قیمت: 14000 تومان
معرفی اثر:

حسین‌علی فخری، بنّایی ماهر بود و با درآمدی که از این کار داشت، پدریِ نُه فرزند را تجربه می‌کرد. دشمن بعثی که به میهن اسلامی حمله کرد، حسین‌علی از شغل بنّایی و از خانه و کاشانه دست شست، فرزندان را به همسر فداکارش سپرد و وارد جبهه‌های حق علیه باطل شد. او که در خانه پدری نمونه و زحمتکش بود، در جبهه نیز با رشادت و شجاعت تمام، پدر صدها رزمنده‌ی جوان شد و بیش از پنج سال، مسئول تدارکات گردان‌های امام محمدباقر(ع) و حضرت امیرالمؤمنین(ع) بود. دستان توانمند و قدرت مدیریت او در تدارکات، زبانزد همگان بود و در سخت‌ترین شرایط نیز رزمندگان را تنها نمی‌گذاشت. سرانجام نیز در حین خدمت به رزمندگان اسلام بود که به شهادت رسید.

برشی از کتاب:

غروب شبِ عملیات خیبر، هوا تاریک و روشن بود. دیدم کاسه‌ای در دستش است. گفتم: «عمو حسین‌علی! این چیه؟» گفت: «این یک مشت حنا است، توی این ظرف درست کرده‌ام، نذر کرده‌ام که به کف دست بچه‌ها بمالم. اول به این نیت که خودم شهید بشم. اگر هم شهید نشدم، حداقل رنگ این حنا کف دست بچه‌ها، یک نشانه و علامتی باشد برای این‌که این بچه‌ها که شهید شدند، من رو شفاعت کنند.»

عموحسین علی خیلی مهربان بود. من سنی نداشتم. اکثر بچه های رزمنده کم سن بودند. من خیلی دوستش داشتم و حس می کردم من را بیشتر از دیگران دوست دارد. البته همه همین احساس را داشتند که عمو حسین علی او را بیشتر از دیگران دوست دارد! حاج حسین خرازی هر وقت به گردان سرکشی می کرد، خودم دیدم که می گفت:«آقای فخری زبان زد لشکر است.»

حاج آقا فخری در کارش به دو چیز اهمیت می داد: یکی به پشتیبانی آب و غذای بچه ها، و دیگری به روحیه ی آن ها.




نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی