عشق فصل پایان
نویسندهای در پی دریافت داستان زندگی جوانی قهرمان، راهی تبریز میشود!
برای پی بردن به حقیقت واقعی شخصیت اصلی داستان و دیدار خانوادهاش، مصاحبه و دریافت مدارک و یادداشتهای بازمانده از جوانی به نام اسماعیل اعلمی.
معما، هر چه پیش میرود پیچیدهتر میشود!
نویسنده تلاش میکند افرادی را بیابد که بتواند در تکمیل داستان کمکش کنند.
اسماعیل، ققنوسی بود که از خاکستر خودش برخاسته و کمتر ردی از خود به جای گذاشته است.
برشی از کتاب:
- من دنبال نامههای بی آدرسم.
نامههایی که...
حاجی صبوری اجازه نمیدهد حرفم تمام شود.
- این نامههای بی آدرس چرا اینقدر تو رو بههم ریخته؟
این چیزیه که امکان داره برای هر کسی پیش به یاد. اصلاً فکر کن اونی که نامهها رو مینوشته، پیدا کردی. آخرش که چی؟ این ور مهمتره. اسماعیل رو میگم. این نامهها به خیلیها میرسه، اما مهم اینه که باهاشون چیکار میکنن. مهم آینه که اون نامهها نتونستن اسماعیل رو بزنن زمین. فکر نکن کار کمی کرده. از تمام وزنههایی که بالای سرش برده، سختتر بوده. اسماعیل گیر نامهها نشد، رفت.
تو هم گیر نامهها نمون. سعی کن جای درست رو ببینی، سؤال درست رو بپرسی و بری سراغ چیزی که مهمه!
درمان دردم آرزوست
این اثر دربرگیرنده بعضی خاطرات و خلاصهای از کیفیت برگزاری سفرهای بهداشتیدرمانی و فرهنگیآموزشی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اراک به مناطق محروم شهرستان نورآباد از توابع استان لرستان و دو سفر به مناطق محروم شهرستانهای خنداب از توابع استان مرکزی و چندی از خاطرات اردوی جهادی مؤسسه شهید کاظمی در منطقه دورک از توابع استان اصفهان میباشد که لابهلای خاطرات با عکسهایی از این مناطق مزین شده است تا فضای شکلگیری نوشتار بیشتر به ذهن متبادر شود.
برشی از کتاب:
آنها که تجربهی اردوی جهادی را دارند، در لابهلای صفحات کتاب دنبال خاطرات مشترکشان هستند و آنها که تجربه ندارند دنبال یافتن حس و حال اردوهای جهادی، که تا پای در رَه نَنِهَند نخواهند یافت!
علیکم به تجربه چنین فضاهای ناب و خالصی که نَمی از دریایش را در این کتاب خواهید خواند.
و آه... گاهی کوتاهترین دعاست!