این کتاب به معرفی و شناخت گروهکهای منافقین در سالهای آغازین انقلاب و آتش فتنه آنان در کردستان میپردازد؛ و از حاکمیت و ظلم و جنایت آنان تا سقوطشان را به تصویر میکشد. این یادداشتها و عکسها و نوشتهها، هرکدام نشانی از حادثهای، دوستی و شهادتی دارد. نشانی از سرمای 20درجه کردستان در شبهای تاریک و سرد زمستان سال 60 و 61 در میان کوههای سرد و منجمد کانی مانگا، سورن، سورکوه و قوچ سلطان و... .
این پاره نوشتهها همه و همه نشان بودند و حجت و راهنما... ؛ راهم را پیدا کرده بودم! حیات دادن به این پاره نوشتهها و احیا و زنده نمودن حضور جوانان 20 و 22 سالهی آن سالها که با یک ساک دستی کوچک از آغوش گرم خانواده بیرون میآمدند و راهی جبهههای بیبازگشت میشدند.
برشی از کتاب:
یازده کرد روستایی در یکی از روستاهای مریوان و چم مجیدخان به دلیل اعتراض در زمستان سال 1363 اعدام میشوند... .
شعار این گروهها در عمل این است: میکشیم و سر میبریم برای سه هدف؛ یکی ایجاد رعب و وحشت؛ دوم برای انتقام و تسویه حساب با مخالفان؛ سوم برای سکوت و تسلیم مردم کُرد... هرکس مخالف ما باشد، دشمن ماست و حکمش اعدام است.
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است