تفحص
این کتاب حاصل سفرهای حمید داودآبادی به فکه و گزارشهای وی از عملیات تفحص، کشف و تشییع پیکر شهدا از فکه تا تهران است. در مقدمه کتاب، نویسنده توضیح میدهد چگونه شهدا پیدا میشوند به مراحل شناسایی شهید بعد از یافتن شهدا اشاره میکند. سپس خاطراتی از عملیات تفحص را بیان و پس از آن به بیان خاطراتی از این تفحص با عنوانهای «ثمرهی زیارت عاشورا، سجدهی ابدی، افطار با قمقمهی شهید» همراه با نام راوی میپردازد. خاطرات نویسنده نیز پس از آن و در پایان آلبوم تصاویر که مربوط به تفحص و کشف پیکر شهدا میباشد، آمده است.
برشی از کتاب:
سال 72 بود. چند روزی هیچ شهیدی پیدا نشده بود. هر روز کار میکردیم ولی خبری نبود. آن روز کاروانی از جانبازان از تهران مهمانمان بودند. حاج محمود ژولیده مداح اهل بیت همراه آنان بود. زیارت عاشورای باصفایی بود خیلی با سوز و آه خواند.اشکها جاری گشت و دلها خون شد. علی محمودوند دو رکعت نماز زیارت خواند و قبراق و شاد وسایل را گذاشت عقب وانت تویوتا. تعجب کردم و پرسیدم: «با این عجله کجا؟» شادمان گفت: «استارت خورد، دیگه تموم شد. رفتم که شهید پیدا کنم.»
دم ظهر برگشت. محمودوند شهیدی یافته بود و به ما نشان داد که زیارت عاشورا چه کارها میکند.
اخراجی ها
«اخراجیها» خیلی پیشتر از آن فیلمِ مشهور متولد شد. سال83 و عمر کمی هم داشت. بیآنکه این و آن به هم مرتبط باشند.
اخراجیها روایت دگرگونهای دارد. روایتی از حقایق ناگفته که به ندرت دیده یا شنیدهایمشان. برای ما که عادت کردهایم به روایتهای «حاجی سیدت رو کشتن» یا بیتفاوتیهای ناجوانمردانه به حادثهی جنگ، اخراجیها غنیمت است. چرا؟
چون روایتی صادقانه است و نویسنده و راوی تلاش نمیکنند حقیقت را فدای ملاحظات کنند. اخراجیها روایت جنگی است که همچون باقی جنگها، رزمنده داشت؛ رزمندههایش آدم بودند، آدمهایش کشته و زخمی میشدند یا میکشتند، ممکنالخطا بودند و هنوز هم هستند.
اخراجیها تصویری از خودِ جنگ است، بیآرایش و آلایش. روایت شفاهی بخشی از تاریخ این کشور؛ بخشِ مهمی از تاریخ این کشور؛ و شاید مهمترین بخشِ تاریخش!
از ویژگیهای این کتاب میتوان بیان خاطرات شهید حاج احد محرمی علافی (دایی) بصورت شیرین، بیپرده، صریح و بدون کم وکاستی ضمن پرداختن به جزییات نام برد. شهیدی که در بیستودوم اردیبهشت 1382 در اثر جراحات سنگین دفاع مقدس بر پیکرش به شهادت رسید.
برشی از کتاب:
درخواستم را به آسانی نپذیرفت. وقتی هم پذیرفت، بیشتر از دو نوار یک ساعته پای ضبط صوت کوچکم ننشست. برای پرشدن نوار سوم، چهار سال صبر کردم. عصرهای گرم تابستان 1376 با نوارهای خالی زنگ در خانه اش را می زدم. اغلب خودش عصا به بغل به پیشوازم می آمد... ضبط را روشن می کردم و تا دوباره آن را خاموش کنم، بارها از ته دل خندیده بودم و بارها اشک هایم را پاک کرده بودم.
امانتی
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید؛ سیدمحسن موسوی. شهید سیدمحسن موسوی از جمله شهدایی بود که در دوران حکومت شاه نیز فعالیتهایی داشته است و با شروع جنگ تحمیلی وارد جبهههای حق علیه باطل میشود و با توجه به نسبت فامیلی که با شهید خرازی فرمانده گردان خود داشته است این موضوع را پنهان میکند تا همچون بسیجی خالص و بدون در نظر گرفتن این امتیاز با بقیه تفاوتی نداشته باشد. این سردار بزرگ در سحرگاه جمعه 13/11/1365 در عملیات کربلای 5 در خاک شلمچه با اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
برشی از کتاب:
هر بار که با محسن چشم تو چشم میشدند، محسن سریع نگاهش را میدزدید.
این موضوع او را خیلی ناراحت کرده بود. بالاخره به محسن گفت: «خاله جون چرا چشمای قشنگت را از من میدزدی؟ از دستم ناراحتی؟ کار اشتباهی کردم؟»
سید محسن با همان وقار و متانت آمیخته به شوخیاش گفت: «نه خاله جون! از خودم میترسم نگاه کردن برام عادی بشود. اونوقت دیگر خیلی راحت به نامحرم نگاه کنم».
چشم به راه
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید سعید چشم بهراه. «سردار شهید سعید چشم بهراه» جوانی است که به خواسته مادر روانه جبهه جنگ حق علیه باطل شد و باز با دعای مادر به درجه رفیع شهادت نائل شد. ایشان در سن 15 سالگی اعزام شدند و به علت سن کمی که داشتند با عنوان نیروی تدارکات وارد جبهه شدند و تا بیستویک سالگی نیز در آنجا مشغول خدمت بودند و پس از آن وارد لشگر زرهی شدند که مقام آموزش نیروها و به دنبال آن نیز عنوان فرمانده تیپ زرهی را عهدهدار شدند و سرانجام در عملیات والفجر هشت بر اثر شلیک گلولهی تانک با سنگر ایشان به درجهی رفیع شهادت نائل آمدند.
برشی از کتاب:
بی معطلی رفتند طرف خط. چیزی که میدیدند را باور نمیکردند.
گلوله تانک درست خورده بود وسط سنگری که سعید پشتش بود. پرت شده بود پشت خاکریز دوم.
سوخته بود... نصف بدنش سوخته بود... .
گفته بود اگر شهید شدم، نه برای من که برای سر بریده حسین(ع) گریه کنید.
ماه در آینه
گزارش ناخوانده از سرانجام یک مسیر
این کتاب با استفاده از اسناد، پژوهشها، اظهارات و تحلیلهای اندیشکدهها، کارشناسان و دست اندرکاران داخلی و خارجی حوزهی تحریم، گزارش مستندی را از ساختار و تأثیر تحریمها در حوزههای مختلف اقتصادی فراهم نموده، و ضمن پر کردن خلأ پژوهشی موجود در این عرصه، به واکاوی تک تک تعهدات 1+5 در توافق ژنو و دستاورد واقعی آنها در زمینه رفع تحریمها پرداخته است.
برشی از کتاب:
رئیس جمهور برزیل، نامه اوباما به خودش را منتشر کرد. اوباما
در آن نامه از برزیل خواسته بود تا چنین تفاهمی صورت بگیرد. عهدشکنی و وعدهی دروغ
آمریکا به دو کشور ترکیه و برزیل، باعث شد چند روز بعد که قطعنامه 1929 تصویب میشد،
این دو کشور به آن رأی منفی بدهند. بعدها هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود
درباره این مذاکرات سه جانبه نوشت: «اختلاف ها داشت کمتر می شد و به نظر می رسید داریم به توافقی نزدیک می شویم که دقیق ترین(و شدیدترین) تحریم های تاریخ را(به ایران) تحمیل می کرد. چیزی نمانده بود به هدفمان برسیم که یک اتفاق غیرمنتظره دیگر افتاد... .»
کار باید تشکیلاتی باشد
اگر اهل کار تشکیلاتی هستید، خواندن این کتاب برایتان از نان شب واجبتر است!
تشکیلات چیز عجیب و غریبی نیست. همین که دو سه نفر یکجا جمع شدند و برای رسیدن به هدف مشترکی گام برداشتند، تشکیلات (هرچند خیلی کوچک) شکل گرفته است. اما خب! تشکیلات چه همینقدر جمعوجور باشد و چه سازمانی عریض و طویل، به نتیجه نمیرسد، مگر اینکه اصول و قواعد و ظرائف کار تشکیلاتی رعایت شود.
به دور و برتان نگاه کنید! همین دم دست خودتان چند تا از این مجموعههای تشکیلاتی کوچک و بزرگ را سراغ دارید که بخاطر رعایت نکردن همین امور دچار مشکل شدهاند؟ جمعهایی که گاهی با حضور چند دوست صمیمی تشکیل شدهاند و با این حال خیلی دوام نیاوردهاند!
«کار باید تشکیلاتی باشد» کتابی است که خواندنش کمک میکند تا مجموعههایی که کار تشکیلاتی انجام میدهند، اصول کار تشکیلاتی را یاد بگیرند و بیش از پیش موفق باشند؛ مخصوصاً این روزها که جمعهایی که بصورت خودجوش وارد فضای فرهنگی شدهاند، نسبتاً افزایش پیدا کرده است.
این کتاب مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب پیرامون کار تشکیلاتی را در خود جای داده است. کتابی که اگرچه حجم زیادی ندارد، اما یکبار دوره کردن آن کمک میکند تا خیلی از آفات کار تشکیلاتی را بشناسیم و با عوامل موفقیت تشکیلات آشنا شویم.
برشی از کتاب:
هیچ کاری در دنیا بدون تشکیلات پیش نمیرود. انقلاب اسلامی ایران هم بدون تشکیلات پیش نرفت و پیروز نشد. (رهبر معظم انقلاب/27بهمن1360)
حوله خیس
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید؛ حسن حجاریان. شهید حجاریان از جمله شهدایی است که در سن 15 سالگی وارد برنامههای تظاهرات و شکست حکومت نظامی به فرمان رهبر کبیر انقلاب شد و از جمله کسانی است که در خیابانها حاضر شدند و مجسمه شاه را پایین کشیدند. این شهید در عملیات چزابه که یکی از سنگینترین عملیاتها در هشت سال دفاع مقدس بوده و تلفات بسیار سنگینی داشت به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
برشی از کتاب:
-دلم قرص است که حسن شهیده شده، ولی برای اطمینان محمد را بفرستید سپاه تا ساک حسن را بیاورد.
محمد را فرستاد سپاه. با ساک حسن برگشت.
بازش کرد: چند کتاب، مسواک، لباس و حولهاش. حوله نم داشت.
پرسید: «چرا حولهاش خیسه؟»
-قبل از عملیات غسل شهادت کرده.
حوله را بغل کرد، بوسید، بوی عطر میداد. پدرش هم حوله را بوسید. دست چپش به خاطر بیماری قلبی گاهی از کار میافتاد.
حوله را کشید روی دستش و گفت: «خدایا به حق خون تمام شهدا و خون شهید بیپیکرم مرا شفا بده...»
***
۱۰ سال بعد از شهادت حسن پدرش فوت کرد، اما دیگر حتی یکبار هم دستش مشکل پیدا نکرد.
مرگ بر آمریکا
انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به وقوع پیوست. انقلابی که همه نگاهها را به خود معطوف کرد. چرا که انقلابی بود که در هیچ کدام از شعارها و اهدافش بوی دنیاگرایی وجود نداشت و همین، علت بقا و ماندگاری این انقلاب شد و تا وقتی که مردم این اهداف و شعارها را بشناسند، دشمنان هیچگونه خدشههایی را نمیتوانند به این انقلاب وارد کنند. پس شناخت این شعارها آن هم از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامی، کمک بسیاری خواهد کرد در حفظ این نظام که اوجب واجبات است.
برشی از کتاب:
بدانید امروز یکی از سلاحهای دشمنانی که مرگ بر آنها میگویید، این است که در مقابل جوانان ما دانه بپاشند -دانه گناه، دانه جاذبههای گناه، جاذبههای فساد- تا بلکه بتوانند آنها را جذب کنند. نفس قوی باید بایستد و تسلیم این جاذبهها نشود. مراقب باشید! جوانان بسیجی ما مؤمند، مطهرند، پاکند. اما ممکن است در میان آنها افرادی پیدا شوند که روح قوی نداشته باشند و تسلیم ترفند دشمن و شیطان گردند. اینجا تقوا به درد میخورد. تقوا یعنی اینکه دائم مراقب خودمان باشیم و نگذاریم که اشتباه کنیم.