چه شده که نوجوان سیزده سالهای که در کوچهپسکوچههای شهر، به دنبال بازی است؛ با صدای شیپور جنگ، به میدان میرود و تفنگ به دست میگیرد و چنان هدفش را بیان میکند که گویی نسلها و قرنها تجربه در پس این جسم کوچک نهفته است. روحی بزرگ در کالبدی کوچک.
جنگ ما اثبات کرد که روح مردان این سرزمین چه وسعتی دارد. وسعتی به گسترهی تاریخ ...
سیزده سالهها؛ حکایتی است از نبرد و حماسه آفرینی نوجوانانی که هنوز طعم تکلیف را نچشیده بودند، ولی به بهترین نحو، تکلیف خود را ادا کردند و بلوغشان با رسیدن به شهادت بود؛ بلوغی خونین... .
سیزده سالهها؛ روایاتی است از حضور قاسمهای خمینی کبیر، بزرگ مردانی که به جایی رسیدند که رهبرشان آنان را رهبر نامید.
برشی از کتاب:
خبر این حماسه شگرف از صدا و سیما پخش شد. همه شنیدند. امام(ره) هم شنیدند و آن پیام جاودانه را برای امت مسلمان بیان فرمودند:«... رهبر ما، آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگ تر است، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد وخود نیز شربت شهادت نوشید».
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است