مسافر ملکوت
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی طلبه شهید محمدزمان ولیپور که خودش را شیخ ملکوتی مینامید.
بعضی آدمها هستند که وقتی زندگیشان را میبینی و میخوانی، احساس میکنی حقشان چیزی جز شهادت نیست. یکی از این دست آدمها، جوان روستازاده و عارف مسلکی است به نام شیخ محمدزمان ولیپور که پای امضاهایش، خودش را «ملکوتی» مینامید. اگر امثال شیخ محمدزمان شهید نشوند باید به سلیقه خوب خدا شک کنی!
این کتاب، دریچهای کوچک به حیات طیبه محمدزمان ولی پور، تربیت شده مکتب ناب حضرت روحالله است؛ شهیدی که نشان داد رسم مسلمانی در پیچ و خم زمان و فراز و نشیبهای روزگار، رنگ کهنگی نخواهد گرفت؛ شهیدی که زرق و برق پررنگ و لعاب دنیا را به سخره گرفت و حریم دلش را حرم امن الهی قرار داد، آنگونه که بر صفحه یادگار نوشتههایش به نگاره آورد: "القلب حرمالله و لاتسکن فی حرمالله عبدالله".
برشی از کتاب:
کم مانده بود یقهاش را بگیرند!
ملت آرزو دارند دیپلمشان را بگیرند و در هر رشته با ربط و بیربطی قبول شوند و اسمشان بشود دانشجو. آن وقت تو با رتبه خوبی که داری و میتوانی یکسال دیگر، دوباره کنکور بدهی و پزشکی بخوانی، بیخیال عالم میروی حوزه علمیه، طلبگی بخوانی؟
-ریه چه کار میکند؟! اکسیژن پاک را دریافت کرده و گاز کربنیک را از بدن خارج میکند.
گلبول هم کارش گردش در خون است و به کار روحانی مثل ریه و گلبول قرمز است. باید مثل گلبول در رگ جامعه گشت و ابهامات و سؤالات را به حوزه برد و برایشان پاسخ آورد. جامعه نیاز به اکسیژن پاک و زلال دارد.
من میخواهم هوای پاک را به جامعه تزریق کنم.
حوله خیس
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید؛ حسن حجاریان. شهید حجاریان از جمله شهدایی است که در سن 15 سالگی وارد برنامههای تظاهرات و شکست حکومت نظامی به فرمان رهبر کبیر انقلاب شد و از جمله کسانی است که در خیابانها حاضر شدند و مجسمه شاه را پایین کشیدند. این شهید در عملیات چزابه که یکی از سنگینترین عملیاتها در هشت سال دفاع مقدس بوده و تلفات بسیار سنگینی داشت به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
برشی از کتاب:
-دلم قرص است که حسن شهیده شده، ولی برای اطمینان محمد را بفرستید سپاه تا ساک حسن را بیاورد.
محمد را فرستاد سپاه. با ساک حسن برگشت.
بازش کرد: چند کتاب، مسواک، لباس و حولهاش. حوله نم داشت.
پرسید: «چرا حولهاش خیسه؟»
-قبل از عملیات غسل شهادت کرده.
حوله را بغل کرد، بوسید، بوی عطر میداد. پدرش هم حوله را بوسید. دست چپش به خاطر بیماری قلبی گاهی از کار میافتاد.
حوله را کشید روی دستش و گفت: «خدایا به حق خون تمام شهدا و خون شهید بیپیکرم مرا شفا بده...»
***
۱۰ سال بعد از شهادت حسن پدرش فوت کرد، اما دیگر حتی یکبار هم دستش مشکل پیدا نکرد.
از پروانه ها بپرسید
که میداند عشق را درد نوشته اند یا دوا؟ ویرانگر ساخته اند یا آبادگر؟ آب آفریده اند یا آتش؟ اگر دواست، چرا درد می آورد و اگر درد است، چرا دوا میدهد؟ اگر آبادگر است، چرا خراب میکند و اگر ویرانگر، چرا میسازد؟ اگر آب است، چرا میسوزاند و اگر آتش است، چرا زنده میکند؟ اگر نمیدانید یا حتی میدانید این بار از پروانه ها بپرسید!
کتاب «از پروانه ها بپرسید» کتابی است سرشار از نکته همراه با تصاویری زیبا از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که گویا پروانههایی هستند گرداگرد رهبرشان که این تصاویر با جملات زیبایی همراه و جذابتر شدهاند.
برشی از کتاب:
*اینجا سرزمین گل و بلبل نیست تا عشق را فقط لفاظی کنند و در ترانهها تهلیل زنند. اینجا سرزمین گل و شمع و پروانه است. گواه این مدعا گلستان این شهر است.
*پروانه باش! و مدعیان دروغین عشق را رسوا کن.
*کمفروشان همیشه در خسراناند. آنان را که جان نمیدهند، مگر جز مرگ چه میدهند؟ لذت شهادت را پروانگان میدانند.
*پروانهها را چنان شیدای شمع ساختهاند که حتی شهد را هم به عشق شمع مینوشند.
*در بهشت هم آیا میسوزانند؟ نمیدانم! ولی هرچه هست، بهشتی که شعله عشق در آن نیست، بهشت نیست. بهشتی که برای پروانههاست گلستان است، ولی میسوزاند.
سیزده ساله ها
چه شده که نوجوان سیزده سالهای که در کوچهپسکوچههای شهر، به دنبال بازی است؛ با صدای شیپور جنگ، به میدان میرود و تفنگ به دست میگیرد و چنان هدفش را بیان میکند که گویی نسلها و قرنها تجربه در پس این جسم کوچک نهفته است. روحی بزرگ در کالبدی کوچک.
جنگ ما اثبات کرد که روح مردان این سرزمین چه وسعتی دارد. وسعتی به گسترهی تاریخ ...
سیزده سالهها؛ حکایتی است از نبرد و حماسه آفرینی نوجوانانی که هنوز طعم تکلیف را نچشیده بودند، ولی به بهترین نحو، تکلیف خود را ادا کردند و بلوغشان با رسیدن به شهادت بود؛ بلوغی خونین... .
سیزده سالهها؛ روایاتی است از حضور قاسمهای خمینی کبیر، بزرگ مردانی که به جایی رسیدند که رهبرشان آنان را رهبر نامید.
برشی از کتاب:
خبر این حماسه شگرف از صدا و سیما پخش شد. همه شنیدند. امام(ره) هم شنیدند و آن پیام جاودانه را برای امت مسلمان بیان فرمودند:«... رهبر ما، آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگ تر است، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد وخود نیز شربت شهادت نوشید».
عیدها اسم دارند
او اسم دارد، ما اسم داریم، همه اسم دارند، انگار، اسمها هم اسم دارند، حتی عیدها اسم دارند مثل عید نوروز، عید قربان یا عید جنگ... .
کتاب «عیدها اسم دارند» کتابی است بر محوریت نکتهگویی وگزینهگویی که اشارهای به شهدا و حال و هوای جنگ در ایام اعیاد دارد. این کتاب تصاویری زیبا از جبهه و جنگ را در بر دارد و مناسب هدیه دادن به دوستان و آشنایان میباشد.
برشی از کتاب:
*یک سال که بگذرد، سال نو میشود و انسان، هر آنگاه که از خود بگذرد.
*صد سال به این هشت سال؛ هشت سال به این سالها.
* کسانی در این سرزمین بودند که مسافرت عیدشان سفر به دورنشان بود!
*نپرسید این گل چند بهار دیده است، ببینید این بهار چند گل مثل او دیده است.
*خانه تکانی یعنی؛ دشمن را بیرون راندن.
آیه های پرواز
P.W (خاطرات سالهای اسارت احمد شکراللهی)
اکبر کاراته و قلیه پیتو
گپ و گفت حرفه ای
هیچکس با خواندن کتاب، مصاحبهگر نشده است. اما مطمئنم اگر نکات این کتاب را به خوبی تمرین و تجربه کنید، مصاحبههای خوبی خواهید داشت.
قبل از اینکه بدانیم چه چیزی باید بپرسیم و چگونه باید بپرسیم و چگونه باید بشنویم که گفته های مصاحبه شونده و شنیده های مصاحبهگر هدر نرود، باید بدانیم که خود مصاحبه، یک فرهنگ و باز روایت یک فرهنگ است. راهبردش یک هنر و اجرای آن یک فن و راهکار است. این فن مثل دیگر فنون، نیاز به آموزش و تمرین دارد؛ نیاز به الهام گرفتن استادان فن و کسب تجربه دارد.
رضا مصطفوی نویسنده کتاب «گپوگفت حرفه ای» در بخش پیش گفتار این کتاب درباره انگیزه نگارش کتاب چنین بیان کرده است:
«این توضیح را لازم میدانم که مخاطب ما در این کتاب، مورخ شفاهی نیست؛ بلکه مصاحبه گر خاطرات شفاهی است. ما در تاریخ شفاهی با تاریخ سروکار داریم. منتها به جای اینکه سراغ اسناد و مدارک برویم، سراغ کسانی رفته ایم که حادثه ها را خلق کرده اند یا رویداد را بدون واسطه شنیده اند. حالا مورخ یا مصاحبه گر میخواهد به زمینه ها و چگونگی آن رویداد بپردازد. در خاطره شفاهی اما، مصاحبه گر، شنونده حرفها، روایتها و یادمانده های سوژهاش است.»
با مطالعه این کتاب میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید و کارتان را از صفر شروع نکنید، گرچه در عمل خواهید دید که کار چه مقدار سخت خواهد بود.
برشی از کتاب:
گاهی باید از روشهای غیرسوالی برای به دست آوردن اطلاعات و جملات طلایی استفاده کنید. لزوماً نباید برای به دست آوردن اطلاعات سؤال کرد. برای رسیدن به این مقصود باید:
-با خوب گوش دادن مصاحبه شونده را ترغیب کرد؛
-از سکوت به خوبی استفاده کرد؛ البته نباید سکوت شما طولانی و بیسوالی تلقی شود. این سکوت باید بوی انتظار و اشتیاق شنیدن بدهد.
-گاهی از جملاتی استفاده کرد که نیازمند تصدیق یا ردند؛
-صحبتهای ردوبدل شده را بار دیگر مرور کرد، خلاصه کرد؛
و... .