چشم به راه
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید سعید چشم بهراه. «سردار شهید سعید چشم بهراه» جوانی است که به خواسته مادر روانه جبهه جنگ حق علیه باطل شد و باز با دعای مادر به درجه رفیع شهادت نائل شد. ایشان در سن 15 سالگی اعزام شدند و به علت سن کمی که داشتند با عنوان نیروی تدارکات وارد جبهه شدند و تا بیستویک سالگی نیز در آنجا مشغول خدمت بودند و پس از آن وارد لشگر زرهی شدند که مقام آموزش نیروها و به دنبال آن نیز عنوان فرمانده تیپ زرهی را عهدهدار شدند و سرانجام در عملیات والفجر هشت بر اثر شلیک گلولهی تانک با سنگر ایشان به درجهی رفیع شهادت نائل آمدند.
برشی از کتاب:
بی معطلی رفتند طرف خط. چیزی که میدیدند را باور نمیکردند.
گلوله تانک درست خورده بود وسط سنگری که سعید پشتش بود. پرت شده بود پشت خاکریز دوم.
سوخته بود... نصف بدنش سوخته بود... .
گفته بود اگر شهید شدم، نه برای من که برای سر بریده حسین(ع) گریه کنید.
مسافر ملکوت
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی طلبه شهید محمدزمان ولیپور که خودش را شیخ ملکوتی مینامید.
بعضی آدمها هستند که وقتی زندگیشان را میبینی و میخوانی، احساس میکنی حقشان چیزی جز شهادت نیست. یکی از این دست آدمها، جوان روستازاده و عارف مسلکی است به نام شیخ محمدزمان ولیپور که پای امضاهایش، خودش را «ملکوتی» مینامید. اگر امثال شیخ محمدزمان شهید نشوند باید به سلیقه خوب خدا شک کنی!
این کتاب، دریچهای کوچک به حیات طیبه محمدزمان ولی پور، تربیت شده مکتب ناب حضرت روحالله است؛ شهیدی که نشان داد رسم مسلمانی در پیچ و خم زمان و فراز و نشیبهای روزگار، رنگ کهنگی نخواهد گرفت؛ شهیدی که زرق و برق پررنگ و لعاب دنیا را به سخره گرفت و حریم دلش را حرم امن الهی قرار داد، آنگونه که بر صفحه یادگار نوشتههایش به نگاره آورد: "القلب حرمالله و لاتسکن فی حرمالله عبدالله".
برشی از کتاب:
کم مانده بود یقهاش را بگیرند!
ملت آرزو دارند دیپلمشان را بگیرند و در هر رشته با ربط و بیربطی قبول شوند و اسمشان بشود دانشجو. آن وقت تو با رتبه خوبی که داری و میتوانی یکسال دیگر، دوباره کنکور بدهی و پزشکی بخوانی، بیخیال عالم میروی حوزه علمیه، طلبگی بخوانی؟
-ریه چه کار میکند؟! اکسیژن پاک را دریافت کرده و گاز کربنیک را از بدن خارج میکند.
گلبول هم کارش گردش در خون است و به کار روحانی مثل ریه و گلبول قرمز است. باید مثل گلبول در رگ جامعه گشت و ابهامات و سؤالات را به حوزه برد و برایشان پاسخ آورد. جامعه نیاز به اکسیژن پاک و زلال دارد.
من میخواهم هوای پاک را به جامعه تزریق کنم.
ماه در آینه
راز آنچه مرقوم داشته اند
بدون شک «توافق ژنو» یکی از مهمترین فرازهای سیاست خارجی کشور در سالهای اخیر است که موافقتها و مخالفتهای بسیاری را در پی داشته است. در نامهای که دکتر روحانی بعد از انعقاد توافق ژنو در ۳آذر۱۳۹۲ برای رهبر معظم انقلاب ارسال نمود، از این توافق به عنوان دستاوردی بزرگ و پیروزیای تاریخی یاد شده بود؛ اما رهبر معظم انقلاب در پاسخ، به این عبارت اکتفا نمودند؛ دستیابی به آنچه مرقوم داشتهاید، در خور تقدیر و تشکر از هیئت مذاکرات هستهای و دیگر دستاندرکاران است… لذا ضروریست که متن توافق ژنو به دقت بررسی گردد تا میزان «دستیابی» تیم مذاکرهکننده دولت یازدهم به «آنچه مرقوم داشتهاند» مشخص گردد.
راز آنچه مرقوم داشتهاند… به قلم «مهدی مطلّبی» در ضمن فصولی متن توافق ژنو و بیانیه سوئیس –توافق لوزان- را مورد بررسی دقیق قرار داده و در کنار آن نگاهی داشته به تاریخچه مذاکرات هستهای از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۴.
برشی از کتاب:
در جلسه استماع 21 آذر 92 کمیسیون بانکداری سنا، سناتور جان تستر نیز نیازهای عملی ایران را زیر سؤال میبرد و وندی شرمن به عنوان مسئول تیم مذکره کننده در پاسخ چنین میگوید:
تستر: آخرین سؤال؛ ایران چهارمین ذخایر نفت جهان را دارد و دومین ذخایر بزرگ گاز طبیعی. چرا باید ایران به انرژی هستهای علاقه نشان دهد؟
شرمن: این پرسش بسیار خوبی است. این سؤالی است که ما بارها و بارها از آنها پرسیدهایم. و به همین دلیل این «برنامه مشترک اقدام» میگوید ما میخواهیم بدانیم نیازهای عملی آنها چیست. چون، کاملاً صادقانه بگویم برای ما روشن نیست که چرا آنها باید نوزده هزار سانتریفیوژ داشته باشند. چرا باید یک انبار مواد غنی شده 5/3 درصد بخواهند، چرا به راکتور هستهای اراک نیاز دارند... .
گزارش ناخوانده از سرانجام یک مسیر
این کتاب با استفاده از اسناد، پژوهشها، اظهارات و تحلیلهای اندیشکدهها، کارشناسان و دست اندرکاران داخلی و خارجی حوزهی تحریم، گزارش مستندی را از ساختار و تأثیر تحریمها در حوزههای مختلف اقتصادی فراهم نموده، و ضمن پر کردن خلأ پژوهشی موجود در این عرصه، به واکاوی تک تک تعهدات 1+5 در توافق ژنو و دستاورد واقعی آنها در زمینه رفع تحریمها پرداخته است.
برشی از کتاب:
رئیس جمهور برزیل، نامه اوباما به خودش را منتشر کرد. اوباما
در آن نامه از برزیل خواسته بود تا چنین تفاهمی صورت بگیرد. عهدشکنی و وعدهی دروغ
آمریکا به دو کشور ترکیه و برزیل، باعث شد چند روز بعد که قطعنامه 1929 تصویب میشد،
این دو کشور به آن رأی منفی بدهند. بعدها هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود
درباره این مذاکرات سه جانبه نوشت: «اختلاف ها داشت کمتر می شد و به نظر می رسید داریم به توافقی نزدیک می شویم که دقیق ترین(و شدیدترین) تحریم های تاریخ را(به ایران) تحمیل می کرد. چیزی نمانده بود به هدفمان برسیم که یک اتفاق غیرمنتظره دیگر افتاد... .»
تمدن اسلامی
کار باید تشکیلاتی باشد
اگر اهل کار تشکیلاتی هستید، خواندن این کتاب برایتان از نان شب واجبتر است!
تشکیلات چیز عجیب و غریبی نیست. همین که دو سه نفر یکجا جمع شدند و برای رسیدن به هدف مشترکی گام برداشتند، تشکیلات (هرچند خیلی کوچک) شکل گرفته است. اما خب! تشکیلات چه همینقدر جمعوجور باشد و چه سازمانی عریض و طویل، به نتیجه نمیرسد، مگر اینکه اصول و قواعد و ظرائف کار تشکیلاتی رعایت شود.
به دور و برتان نگاه کنید! همین دم دست خودتان چند تا از این مجموعههای تشکیلاتی کوچک و بزرگ را سراغ دارید که بخاطر رعایت نکردن همین امور دچار مشکل شدهاند؟ جمعهایی که گاهی با حضور چند دوست صمیمی تشکیل شدهاند و با این حال خیلی دوام نیاوردهاند!
«کار باید تشکیلاتی باشد» کتابی است که خواندنش کمک میکند تا مجموعههایی که کار تشکیلاتی انجام میدهند، اصول کار تشکیلاتی را یاد بگیرند و بیش از پیش موفق باشند؛ مخصوصاً این روزها که جمعهایی که بصورت خودجوش وارد فضای فرهنگی شدهاند، نسبتاً افزایش پیدا کرده است.
این کتاب مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب پیرامون کار تشکیلاتی را در خود جای داده است. کتابی که اگرچه حجم زیادی ندارد، اما یکبار دوره کردن آن کمک میکند تا خیلی از آفات کار تشکیلاتی را بشناسیم و با عوامل موفقیت تشکیلات آشنا شویم.
برشی از کتاب:
هیچ کاری در دنیا بدون تشکیلات پیش نمیرود. انقلاب اسلامی ایران هم بدون تشکیلات پیش نرفت و پیروز نشد. (رهبر معظم انقلاب/27بهمن1360)
اشک دشمن
مجموعه رمانهای خانه عنکبوت، روایت داستانی جوانان میهن پرست جهان عرب است که ایستادگیشان، شکست ناپذیری سرویسهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را به افسانهای بیاساس بدل کرده و سست بودن این خانه را در مقابل دیدهگان جهانیان به تصویر کشیده است. رمان که براساس ماجرایی واقعی است، داستان جوانی مصری است که به اسرائیل نفوذ کرده و اطلاعات بسیاری را با ترفندهایی شگفت از آنجا خارج میکند.
برشی از کتاب:
*او همان مهاجر آواره گمشده بینشان بود که هیچ چیز نداشت و برای لقمهای نان جهان را زیر پا گذاشته بود؟ چگونه او ملوانان را میدید که راه را برای او باز میکنند؟ و چگونه کاپیتان با او مانند یک دوست سلام میداد؟! چگونه او در آن روز که دنیا به رویش همه این درها را گشوده بود، دیوانه نشد؟!
اما او در آن روزها اهل فکر کردن نبود و فکر هم نکرد! احساس او به زندگی از هر شگفتی و هر سؤالی قویتر بود. آن روز که جولیا به او گفت: «فردا با پدرم ملاقات میکنیم.» احساس کرد که به زودی اتفاق بزرگی رخ خواهد داد... به ساعتش نگاه کرد. پنج دقیقه تا زمان دیدار با رئیس زکریا باقی مانده بود. اگر آنها او را در حال دیدار با او میدیدند، چه اتفاقی میافتاد؟! اگر آنها به راز او پی برده باشند با او چه خواهند کرد؟! ...
* بازی موش و گربه شروع شده بود. «الشوان» هم این بازی را خیلی خوب بلد بود؛ از همان زمان که اسرائیلیها به او نوشتن با جوهر نامرئی را آموخته بودند و از همان زمان که با رئیس زکریا دیدار کرد و پذیرفت بر طنابی که بر روی دو جهنم کشیده است، راه برود... اما مطمئناً این بار موضوع کاملاً فرق میکرد!
رئیس زکریا همیشه به او اطلاعاتی میداد که برای اسرائیلیها بفرستد، اطلاعات نظامی، اطلاعات اقتصادی و بعضی اوقات اطلاعات اجتماعی؛ اطلاعاتی که فرض بر آن بود که الشوان (بهعنوان یک جاسوس) آنها را از گوشه و کنار جمعآوری کرده است.
بازی از همان اول همینقدر پیچیده بود و هرگز در حد فرستادن اطلاعاتی که در درون ساختمان سراسر سکوت و رازآلود باغهای منطقه «القبه» آماده شده بود، متوقف نمیشد.
او باید از این هم فراتر میرفت و عملیات فریب را تکمیل میکرد که فراگیری روش نوشتن نامه را نیز در برمیگرفت.
* چهار روز مرخصی رو به پایان بود. ماشین او را به یافا و حیفا میبرد و از آنجا به قدس میرساند. او در میان دشمنان، سربلند و با احترام به گردش میپردازد. هرچه را که میخواهد در اختیارش میگذارند. دیگر کاملاً آرام شده و نگرانیاش از بین رفته است.
این دستگاه هم غنیمتی بود که او به مصر تقدیم میکرد تا پیروز شود و سربلند بماند.
در مسیر تلآویو و خیابان دیزنجوف و در روز چهارم، ذهنش مانند یک ماشین بدون توقف، فعال شده بود. نمیدانست چرا خاطرات پنج سال گذشته به شدت به او هجوم میآورند.
چهقدر رنج برد، چهقدر خسته شد و چهقدر احساس ترس کرد و دچار نگرانی شد.
چهقدر در کشورهای جهان جابهجا شد و چهقدر حال و روزش دگرگون شد.
رئیس زکریا، بسیاری از افسران اطلاعاتی اسرائیل، اطلاعات، بازرسی، بازجویی و همان طناب کشیده شده بر آتش…
پس کی زمان آن میرسد که او دست بردارد، بایستد و در میان مردم فریاد بزند که او روزی جاسوس بوده است و برایشان بگوید که جاسوس دوجانبه بودن چگونه است.
سکوی پنهان
مجموعه رمانهای خانه عنکبوت، روایت داستانی جوانان میهن پرست جهان عرب است که ایستادگیشان، شکست ناپذیری سرویسهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را به افسانهای بیاساس بدل کرده و سست بودن این خانه را در مقابل دیدهگان جهانیان به تصویر کشیده است. رمان که براساس ماجرایی واقعی است، داستان یکی از پیچیدهترین مأموریتهای سازمان اطلاعات و امنیت مصر است که یکی از مهمترین عملیاتهای سرّی در جهانِ پنهان )جنگ اطلاعات( نیز بود و پیروزیای را رقم زد که در دنیا به عملیات «سکّوی حفّاری» معروف شد.
برشی از کتاب:
*تمام تحلیلها بدون استثنا حکایت از آن داشتند که تلاشهای دیپلماتیک با وجود فشردگی و سنگینی، هیچ نتیجهای در بر نخواهند داشت و اسرائیل مصمّم به اجارهی سکّوی حفّاری است. برخی اخبار نیز حاکی از آن بود که اجارهی سکّوی حفّاری صورت گرفته است. چند هفته گذشت و هیچکس از مکان سکّوی حفّاری اطلاعی در دست نداشت. مصریها در تحرک گسترده و سنگین خود، گسترهی وسیعی از دریاها و بندرهای دنیا را پوشش دادند و اطلاعاتی را به دست آوردند. همهی این اطلاعات یک مطلب را تأیید میکردند: «سکّوی حفّاری اکنون وجود خارجی دارد و اسرائیل آن را اجاره کرده است.
اما اکنون این سکّو کجا است؟
* رویدادها با شتاب فراوان پشت سرهم روی می داد و دیگر هیچ نیرویی روی زمین یافت نمی شد که بتواند مانع آن شود. گوی آتشین از فراز کوه سرازیر شده بود، به سمت هدف می تاخت و همه چیز را در مسیر خود می بلعید. فرار سکو در «داکار»، اشتیاق بسیاری برای انجام عملیات در جان نیروها به جای گذاشته بود و دیگر کسی از سختی ها و پیامدهای آن نمی هراسید.
غواصان پس از بازگشت از داکار دوباره به محل سری خود بر فراز کوه«المقطم» بازگشته بودند. در آن ویلای متروک مانده بودند و از آن خارج نمی شدند.آنها منتظر «ندیم جگر شیر» بودند تا هر شب درباره همه مسائل دنیا بیش از یک ساعت صحبت کنند؛ آن هم بدون این که هیچ یک از آنان سخنی از سکو بگوید، یا سوالی درباره آن بپرسد.
آنان دیگر مأموریت خود را میدانستند، ولی هنوز نمیدانستند کجا باید به سکّو حمله کنند تا آن را نابود سازند.
*شکی نبود اوضاع بهسرعت به نقطه بحرانی نزدیک میشد و ضرب آهنگ حادثهها هر لحظه تندتر. هر اقدامی هرچند هم کوچک، اثر و معنای خاص خود را خواهد گذاشت. "ندیم هاشم" هم به خوبی میدانست اکنون در چه شرایطی به سر میبرد. در آن لحظههای بسیار شگفت، آن وقتی که کلمات معانی خود را از دست میدهند و قهرمانی و شجاعت و پایداری و دلیری، حالتی میشود که انسان در آن از خودش جدا میشود تا با واقعیت جدیدی پیوند بخورد که حوادث بر او تحمیل کرده است، در آن لحظهها یک راه بیشتر فرا روی انسان نمیماند و آن اینکه با ثبات و استوار با حادثه روبهرو شود.
سخنان افسر امنیت در فرودگاه اورلی بسیار محترمانه بود، اما همانند گلوله سرکش از میان لبانش خارج شد. وقتی او از ندیم خواست چمدانها را باز کند، مطمئن شد که حصار امنیتی ایجاد شده برای او در فرودگاه دچار اشتباه شده و او اکنون شناسایی شده است.
حوله خیس
نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید؛ حسن حجاریان. شهید حجاریان از جمله شهدایی است که در سن 15 سالگی وارد برنامههای تظاهرات و شکست حکومت نظامی به فرمان رهبر کبیر انقلاب شد و از جمله کسانی است که در خیابانها حاضر شدند و مجسمه شاه را پایین کشیدند. این شهید در عملیات چزابه که یکی از سنگینترین عملیاتها در هشت سال دفاع مقدس بوده و تلفات بسیار سنگینی داشت به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
برشی از کتاب:
-دلم قرص است که حسن شهیده شده، ولی برای اطمینان محمد را بفرستید سپاه تا ساک حسن را بیاورد.
محمد را فرستاد سپاه. با ساک حسن برگشت.
بازش کرد: چند کتاب، مسواک، لباس و حولهاش. حوله نم داشت.
پرسید: «چرا حولهاش خیسه؟»
-قبل از عملیات غسل شهادت کرده.
حوله را بغل کرد، بوسید، بوی عطر میداد. پدرش هم حوله را بوسید. دست چپش به خاطر بیماری قلبی گاهی از کار میافتاد.
حوله را کشید روی دستش و گفت: «خدایا به حق خون تمام شهدا و خون شهید بیپیکرم مرا شفا بده...»
***
۱۰ سال بعد از شهادت حسن پدرش فوت کرد، اما دیگر حتی یکبار هم دستش مشکل پیدا نکرد.