عباس برادرم
معرفی اثر:
«عباس برادرم»، خاطرات و یادداشتها و همچنین مصاحبههایی از شهید مدافع حرم؛ عباس کردانی است که در سال 1394 در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید. جنگ 33 روزهی لبنان، عرصه مهمی از حضور عباس در جبهه نبرد با دشمن صهیونیستی بود که نقش مهمی در پیشرفت روحیه نظامی او داشت.
حضور در جبهههای نبرد با بعثیان و داعشیان در عراق و به دنبال آن، حضور فعال در جبهههای سوریه و نبرد رویارو با تروریستهای جنایتکار، از جمله فعالیتهای اخیر او بود که به زیبایی هرچه تمام در این کتاب به قلم نگاشته شده است.
برشی از کتاب:
*دفتر خاطراتم افتاد توی آب خیس شد. حالم خیلی گرفت. الان 6 روز از قضیه میگذره. تازه دوباره ساعت 9 شب پنجشنبه 17/10/94 هست و دفتر رو باز کردم. هنوز نم داره، اما شروع کردم نوشتن.
کاش میتونستم متن خاطرات رو جوری بنویسم که دیگه نیازی به ویرایش نباشه، اما نمیشه. فعلاً هر چی به ذهنم میرسه و هر چی میبینم مینویسم، شاید یه روزی به دردم بخوره و شروع کنم پاکنویس کردن و... حداقل یه استفادهای داشته باشه.
*نمیدونم از کجا هماهنگی کرده بود، سریع پاسپورتم رو گرفت. توی یک روز هم پاسپورت گرفت، هم ویزا گرفت.
بعد گفت: «فردا ۶ صبح میدون چهارشیر (یکی از میدونهای اهواز) باش».
من رفتم، منتها فکر کردم داره سربهسرم میذاره! سوار ماشین شدیم و رفتیم مرز چذابه. دیدم یک عده از این مرزبانها اومدن استقبال و سریع ما رو رد کردن، اون طرف هم طرف عراقی اومد، رفتیم خونهی یکی از این عراقیها. مستقیم رفتیم بغداد.
یک جاهایی که توی ذهنم درگیر بودن، ما رفتیم. بعضی جاها طرح [رو] داده بودند. طرح اجرایی شده بود و به ارتششون ابلاغ شده بود. ترجمهی عربیش رو هم دارم. ولی بعضی جاها رو حذف کردم. گفتم بچهها کشش ندارند، سادهترش کردم. بیشتر بحث تخریبش و سلاحش رو!
من درس کلی رو همهچی کامل گذاشته بودم .
توقف ممنوع 2
پرسشگری و کنجکاوی و رفتن به سوی پاسخ، یکی از ابعاد روحی انسان است و ترقی و تکامل وی، در سایه همین بعد میباشد که در وجود او نهفته است. و اگر آفرینشش فاقد این بعد بود، هرگز گامی به سوی تکامل برنمیداشت. خداوند متعال این گرایش را در وجود انسان نهاده و پیوسته او تشنه پاسخ است. اگر پاسخ صحیحی شنید، اندیشهاش به سوی تکامل میرود و اگر با پاسخهای خرافی و بیاساس مواجه شد، قطعاً ضربهای بر پیشرفت او میخورد.
حوادث اخیر در جهان به ویژه در اروپا و آمریکا، درباره اسلام و آموزههای او، و اهمیت مقام معظم رهبری نسبت به این حوادث و نوشتن دو نامه کارآمد و روشنگر برای جوانان اروپا و آمریکای شمالی، نویسنده را بر آن داشت که مجموعهای از نصایح راهبردی و آموزههای اسلام، براساس نظرات و منویات ایشان را برای جوانان، تهیه و تنظیم نماید.
برشی از کتاب:
*توصیهام به جوانها این است: شما، همان قدری که برای علم کار میکنید، برای دل و معنویت خودتان هم کار کنید. میدان معنویت به روی شما باز است. علم و معنویت با هم هیچ منافاتی ندارند. ...کار کردن در یک کارگاه علمی، کارگاه آموزشی، مرکز تحقیقات، فلان کلاس درس و فلان دانشگاه، هیچ منافاتی با این ندارد که انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند به جا آورد. این، دل شما را شستشو میدهد. شماها جوانید و دلهای شما نورانی است. ... این خطاب به همهی جوانهاست و به خصوص جوانهایی که دارند در کار علم حرکت میکنند. و خوشبختانه امروز به میزان زیادی همین هم هست. (در دیدار با نخبگان جوان، مورخ 25/6/1385)
* جوان، انضباط انقلابی از مهمترین و قویترین انضباطهاست.
قرآن میگوید: «آنهایی که در جنگ احد برگشتند؛ طاقت نیاوردند بایستند، این لغزش اینها به خاطر آن کاری است که قبلاً کردند.
ما وقتی روح را نساختیم، خودمان را محکم نکردیم، معلوم است؛ هر مماسی روی آن اثر میگذارد؛ یکی، دو تا، سه تا، ناگهان میبینید که شکلش عوض شد؛ اما وقتیکه مثل فولاد آبدیده، محکم و استوار و بر مبنای تفکر درست و منطق صحیح، هویت دینی انسان شکل گرفت و هویت انقلابی شکل گرفت، هرچه زمان بگذرد، این هویت روشنتر، واضحتر، جذابتر و مستحکمتر میشود.
بعضیها تصور میکنند انقلابیگری، یک حرکت انقلابی؛ یعنی حرکت بیانضباط همراه با شلوغی، سردرگمی و بینظمی! میگویند آقا، آنها انقلابی بود و تمام شد! این، غلط است. مطلقا در ذات تحرک انقلابی، اغتشاش و بینظمی نیست. بعکس، انضباط انقلابی از محکمترین و قویترین انضباطهاست. انضباطی که ریشه از ذهن انسان، از دل انسان، از ایمان انسان میگیرد، بهترین انضباطها را دارد. بنابراین انقلابیگری را با بینظمی و با شلوغ کاری و با نشناختن ضابطه و قانون، نباید اشتباه کرد.
بیانات در بازدید از پژوهشکده رویان در تاریخ 25/4/1386
نجوای رود
این کتاب در 4 فصل به بررسی داستانی زندگی شهید عاشوری میپردازد. حجت الاسلام شهید ابواتراب عاشوری رهبر مبارزات مردم استان بوشهر در دوران ستم شاهی بود که در سال 1314 شمسی در روستای حیدری از توابع شهرستان دشتی به دنیا آمد. پدرش روحانی و واعظ بود و نسبش با پنج پشت به شیخ محمود ملقب به زین الدین میرسید.
عزم شهید عاشوری مبنی بر حضور در استان بوشهر و ایجاد تحرک و پیشبرد نهضت امام خمینی(ره) در این استان باعث شد که تحصیل را تا دروس رسائل و مکاسب ادامه داده و در آستانه ورود به دوره خارج، حضور در حوزه و تحصیلات علمی را متوقف کرده و به بوشهر برگردد.
شهید عاشوری فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود علیه رژیم طاغوت را از سال1341 آغاز کرد و تا لحظه شهادت در آذرماه 1357 در این راه پایداری و با نثار خون خویش وفاداری خود را به امام خمینی و انقلاب اسلامی اثبات نمود.
شهید عاشوری از سال 1342 تا سال 1357 (زمان شهادت) توسط عوامل رژیم و دستگاه امنیتی (ساواک) تحت نظر بوده و به دفعات مختلف احضار و بازجویی میشود. در نهایت حدود ساعت دو بعدازظهر روز سیزده آذر مصادف با سوم محرم الحرام بود که عوامل رژیم به محل اقامت شهید (منزل حیدر عاشوری برادر شهید) میآیند و شهید را در حالی که مشغول وضو بوده، با لگد به پای او میزنند و سپس شش گلوله به سینهاش میزنند و او را به شهادت میرسانند.
برشی از کتاب:
حس می کرد کمرش شکسته و نمی تواند بایستد. دلش می خواست اجازه بدهند با پسرش تنها باشد. با ابوتراب حرف بزند و درد دل کند؛ از سالهایی بگوید که دور از او زندگی کرد تا حاج ابوتراب در نجف تحصیل کند. چقدر شب و روزها دیر می گذشت. هرجای خانه را که نگاه می کرد، خاطره ای از ابوتراب یادش می آمد. گاهی هم یاد شیطنتی می افتاد و لبخندی بر لبش می نشست. دلش می خواست از مادرش بگوید که برای اینکه بتواند دوری او را تحمل کند، هر روز پیراهنش را برمی داشت، روی صورتش می گذاشت و می بوسید؛ بعد روی جا لباسی می گذاشت تا جلوی چشمش باشد. شب ها هم دور از چشم همه، سر سجاده گریه می کرد و برای سلامتی پسرش زیارت عاشورا می خواند.
زینت باشیم
گلچینی درباه برادری و همدلی در بین تشیع و اهل سنت است.
امام صادق(ع): «ای گروه شیعه! شمایید که به ما منسوبید، برای ما زینت باشید نه مایهی ننگ و عار. چه مانعی دارد که همانند یاران علی(ع) در بین مردم باشید؟ که اگر مردی از یاران او در بین قبیلهای قرار میگرفت، امام و مؤذن آنان بود و امانتدار و محافظ مال آنان. مریضان آنان را عیادت کنید و در تشییع جنازهی آنان حاضر شوید و در مسجدشان نماز بگذارید. نگذارید در امر خیر از شما پیشی گیرند. به خدا قسم شما سزاوارتر از آنان به آن امر هستید». (بحارالانوار، ج85، ص119).
برشی از کتاب:
راه مقابله با وهابیت و داعش مجادله نیست، بلکه تعامل علمی مناسب با علمای معتدل اهل سنت است. باید سوء تفاهمات اهل سنت برطرف شود تا آنها خود در برابر تفرقه افکنان وهابی ایستادگی کنند. خیلی از اوقات ما در پازل وهابیت بازی میکنیم. آنها میخواهند که ما را به بعضی حواشی بکشانند تا با واکنش ما بتوانند معتدلین اهل سنت را نسبت به ما بدبین و به طرف خودشان بکشانند.
ما باید به شبهاتی که علیه تشیع وارد میشود جواب بدهیم. باید محکمات عقاید شیعی را برای مردم تبیین کنیم. ولی متأسفانه ما به این محکمات بیتوجهیم و صرفاً به متشابهات و حواشی میپردازیم.
اگر ما محکمات را به صورت درست برای شیعیان تبیین کنیم، احتمال انحراف آنها از بین میرود. ما باید محکمات عقاید شیعی را تبیین کنیم تا شیعیان در برابر شبهات واکسینه شوند.
ما باید اصل و اساس ولایت اهلبیت(ع) را با اسلوب درست برای شیعیان جا بیندازیم که در این صورت شبهات تأثیری بر آنان نخواهد داشت.
*در دنیای اسلام کسی نیست که بگوید من طرفدار وحدت نیستم. همه از وحدت دم میزنند، اما بسیاری از تعاریف وحدت خطا بوده و مدنظر ما نیست. تعریف بعضی از وحدت این است که همه یک مذهب شوند و دیگر شیعه و سنی وجود نداشته باشد. در واقع همه مذاهب تعطیل شوند. این تعریف قطعاً خطاست. بعضی دیگر مثل افراطیون وهابی میگویند همه بیایند مثل من بشوند تا با آنها وحدت کنم! این هم اشتباه است.
تعریف بعضی دیگر هم نوعی هرج و مرج در اعتقادات است. یعنی میگویند هرکسی هر عقیدهای دارد، درست است و با هم دعوا نکنید! این هم غلط است. بله ما با مخالف خود دعوا نمیکنیم، ولی این بدین معنا نیست که عقیده او را درست میدانیم.
«احترام» به عقاید دیگران با "درست" دانستن آن خیلی فرق دارد.
معنای وحدت خیلی پیچیده نیست. منظور از وحدت به هیچ وجه عقبنشینی از عقاید نیست.
مبانی و تاریخ سیاه آل خلیفه
درمورد چگونگی تسلط آل خلیفه بر مجمع الجزایر بحرین که تا کمتر از نیم قرن گذشته پاره تن جمهوری اسلامی ایران بوده و با جدایی از ایران اسلامی داغی بر دل ملت جمهوری اسلامی ایران نهاد، اطلاعات دقیقی نزد پژوهشگران وجود ندارد و پرسشهایی مبهم همواره آنان را با چالش مواجهه میسازد؛ ابهامات و سؤالاتی همچون اینکه؛ هویت واقعی آل خلیفه چیست؟ خاستگاه این خاندان کجاست؟ این گروه با چه تفکر و عقیدهای قدم در خاک بحرین گذاشتند؟ چرا با وجود جزایر و مناطق دیگری همچون حجاز، کویت، قطر و عمانات، آل خلیفه بحرین را برای اقامت و تشکیل حکومت برگزید؟ چه توافقاتی میان آل خلیفه و استعمار انگلیستان صورت پذیرفت که موجب شده تا آل خلیفه همواره درصدد تحقق خواستههای انگلستان برآید؟
عدهای آل سعود را عامل اصلی تسلط آل خلیفه بر بحرین میدانند، عدهای دیگر نیز شیوخ کشورهای کویت، قطر و عمان را مسبب اصلی این اتفاق میدانند و پارهای دیگر از پژوهشگران نیز استعمار پیر انگلستان را که در اوایل قرن هیجدهم حضور فعالی در منطقه غرب آسیا و منطقه خلیج فارس داشت را عامل اصلی جدایی مجمع الجزایر بحرین از ایران و سیطره یافتن خاندان آل خلیفه بر آن میدانند. از صدر اسلام تا قبل از تسلط آل خلیفه بر بحرین، این مجمع الجزایر همواره به عنوان پایگاه مسلمانان و شیعیان امیرالمؤمنین علی(ع) به شمار میرفته است، به گونهای که هرگاه شیعیان در مضیقه و تنگنا قرار میگرفتند، یکی از مناطقی که به آنجا مهاجرت میکردند بحرین بوده است؛ اما زمانی که آل خلیفه بر بحرین مسلط شد و این اقدام خود را «فتح بحرین» نامید، وضعیت شیعیان بحرین تغییر یافت. در حقیقت این نامگذاری اوج نگاه تحقیرآمیز و بغض آلود آل خلیفه نسبت به شیعیان بحرین را نشان میدهد. سراسر سالهای حکومت آل خلیفه بر بحرین با بدرفتاری و رفتارهای خشونت آمیز نسبت به شیعیان سپری شد. این نوع رفتار آل خلیفه با مردم بومی بحرین که به اصطلاح «بحرانی» نامیده شده و اصل و نصب ایرانی دارند، موجب گردید تا این سؤال در ذهن پژوهشگران به وجود آید که حقیقت، خاستگاه، عقیده و مبانی آل خلیفه چیست که به این خاندان اجازه میدهد تا با مردم حقیقی و اصیل بحرین چنین رفتاری داشته باشد.
آل خلیفه همواره تلاش داشته است تا به شیوههای گوناگون ازجمله: برگزاری جشنهای ملی، همایش، فعالیتهای رسانهای و غیره، خاستگاه حقیقی خود را پنهان ساخته و هویت جعلی خود را بر جهانیان عرضه دارد. این خاندان تلاش داشته است تا با تحریمهای رسانهای و تحریف تاریخ، همچنان سایه ابهام را بر فراز سؤالات مذکور نگه دارد. کتاب پیش رو تلاش داشته تا به صورت بسیار موجز و مفید در برابر جعل تاریخ و فرهنگ کشور بحرین توسط آل خلیفه، مقاومت ورزیده و به افشای جنایات تاریخی این رژیم با کمک عربستان سعودی و انگلستان علیه ملت بحرین بپردازد.
در این کتاب به صورت مستدل به بیان احتمالات چگونگی تسلط آل خلیفه بر بحرین پرداخته شده و درنهایت با بیان ادله و شواهد تاریخی احتمالی که به حقیقت نزدیکتر بوده را بیان میدارد. در این کتاب بیان شده که آل خلیفه با هدف یافتن مأمن و مسکن به مناطق مختلف حاشیه خلیج فارس مهاجرت میکرده است؛ اما به دلیل اینکه همواره مشکلات و گرفتاریهایی در آن مناطق به وجود میآورده، از آن منطقه اخراج میگردید. این خاندان درنهایت با نقشه استعمار انگلستان و با کمک قبایل مناطق حاشیه خلیج فارس به بحرین منتقل میشود و با خون و خونریزیهایی که ایجاد میکند، تلاش میدارد تا سلطه خود را در آن منطقه مستحکم سازد.
رونوشتی به خدا
گزیدۀ نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی جهادگر دانشجو بخشدار شهید بهزاد همتی. این شهید بزرگوار در سال 1336 در کرمانشاه به دنیا آمد و در کنار برادر بزرگترش بهروز یکی از وزنههای انقلاب در کرمانشاه بودند. او در سال58 در رشته فیزیک دانشگاه رازی پذیرفته شد، اما پس از انقلاب فرهنگی به دیواندره کردستان رفت و برای خدمت به محرومین به عنوان بخشدار دیواندره به ایفای وظایف خویش پرداخت، اما به دست گروهک های ضد انقلاب ربوده شد و پس از تحمل شکنجه، با حلقومی بریده شده به دیدار معبود شتافت .
برشی از کتاب:
پس از تشییعجنازهی باشکوهی که در کرمانشاه برای بهزاد برگزار شد، پدرم بر فراز قبر فرزند شهیدش ایستاد و اعلام کرد: من پنج پسر دیگر دارم که همگی را مانند بهزاد تقدیم امام خمینی و انقلاب اسلامی خواهم کرد و دشمن بداند ما در هیچ شرایطی دست از اسلام عزیز و انقلاب اسلامی و امام بر نخواهیم داشت.
بای ذنب قتلت
نیمنگاهی به زندگی و شرح خاطرات شهید بهزاد همتی؛ این شهید بزرگوار در سال 1336 در کرمانشاه به دنیا آمد و در کنار برادر بزرگترش بهروز، یکی از وزنههای انقلاب در کرمانشاه بودند. او در سال58 در رشته فیزیک دانشگاه رازی پذیرفته شد، اما پس از انقلاب فرهنگی به دیواندره کردستان رفت و برای خدمت به محرومین به عنوان بخشدار دیواندره به ایفای وظایف خویش پرداخت، اما به دست گروهکهای ضد انقلاب ربوده شد و پس از تحمل شکنجه، با حلقومی بریده شده به دیدار معبود شتافت.
دوست و رفیقش شهید سید حمید محمدی نیز که شهردار دیواندره بود، پیش از او توسط همین عناصر ضد انقلاب به شهادت رسید. شهادت این دو عزیز نشان داد که چگونه خون سنی و شیعه برای دفاع از استقلال و جمهوری اسلامی در هم آمیخته شد تا راه نفاق و نفوذ بسته شود.
برشی از کتاب:
همیشه به من میگفت مواظب باش اسیر نشوی، اگر اسیر شوی حتماً تو را آنقدر شکنجه میکنند تا اطلاعات مورد نیازشان را لو بدهی.
حالا جنازهی بهزاد مقابلم قرار گرفته، صورت زیبایش کبود شده و آثار شکنجه گواه حفظ اسرار در سینهی بهزاد است. جنازه را در تابوت چوبی گذاشتیم و به سمت سپاه بردیم. در مسجد جامع شهر هم مراسمی برگزار کردیم و من چنان با احساس سخنرانی کردم که مردم بهشدت تحت تأثیر قرارگرفته بودند. گفتم خادمان شما را شهید کردند و دوستان ما را به اسارت بردند. اشارهام به اسارت صدیق خالدیان و عطا شیخ اسماعیلی بود که همان روز واقعه در محل حضور یافته و اسیر شده بودند.
بیماری کودکان
برای این که درییابید چه وقت بیماری و یا اشکالی در سلامت کودکتان به وجود آمده، باید بدانید کالبدشناسی (بدن شناسی) و رشد کودک سالم به چه نحوی است. در این کتاب، مسائل مورد نیاز درباره علائم بیماریهای کودکان و همچنین راهکارهایی برای رفع آن در چهارده بخش مختلف، ارائه شده است که نویسنده در مقدمه به مزاج شناسی و تعریف مزاج و عنصر و مواد غذایی سرد و گرم پرداخته و در بحث بیماری علائم توضیح داده شده و در آخر برای آنها درمان به شیوه طب سنتی و اسلامی آورده شده است.
برشی از کتاب:
ما چهار مزاج پایه داریم که کودک از بدو تولد یا قبل از تولد با آن متولد میشود. این مزاج پایه از وراثت، نوع تغذیه مادر، محل زندگی مادر، رفتارهای حین بارداری (استرسها، خندهها و گریهها) و عوامل دیگر نشئت میگیرد، البته کودکان یک گرمی و تری در وجودشان نهفته است تا موتور محرکه رشد را فعال نگه دارد.
57 ریشتر
زلزلهای به قدرت 45 ریشتر ایران را لرزاند، به طوری که پس لرزههایش تا آن طرف مرزها هم رسیده و غرب و شرق عالم را تکان داده؛ این زلزله چیزی نیست جز همان انقلاب اسلامی سال 1357 که با نام خمینی کبیر شناخته شد و هنوز هم تمام معادلات دنیای مادی را به هم ریخته است. به قول هنری کسینجر، وزیر خارجه سابق آمریکا « آیت الله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامهریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامهریزی را از سیاستمداران و نظریهپردازان سیاسی میگرفت، او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا سخن میگفت و عمل میکرد، گویی از جایی دیگر الهام میگرفت…» این اعترافاتِ مغز متفکر دولت آمریکا و دهها مطلب خوندانی و جالب دیگر مانند آن درباره بزرگترین زلزله قرن را در کتاب «57 ریشتر» بخوانید؛ اما این بار نه از جنسِ تحلیلهای عمیق و خستهکننده رایج، بلکه در قالب خاطراتی دسته اول از لحظات پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، و اثرات شگفتانگیز آن در سراسر جهان، از زبان شخصیتهای مختلف خارجی؛ روایتی متفاوت و متناسب با ذائقه و حالوهوای این روزهای ما که شاید همان گمشده جامعه ایرانی و کلید امید نسل جوان ما باشد تا هویت و جایگاه خود را در دنیای امروز به یاد بیاورند.
برشی از کتاب:
حاج سعید قاسمی از فرماندهان دوران جنگ از مشاهدات خود در جنگ بوسنی میگوید؛ صدوچهل هزار نفر در شهر محاصره شده بودند و زندگی میکردند. از یک مسیر صعب العبور، با یک مصیبتی رفتیم آنجا، پنج تا جلیقه ضدگلوله داشتند، گفتند: «شما ایرانی هستید، ما خیلی عشق و ارادت به شما داریم. این سهچهار تا جلیقه را شما بپوشید طوریتان نشود».
کاک حسین
نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید حسین شهرامفر. شهید حسین شهرامفر فرزند شعبانعلی، اول شهریور1326 در مشهد مقدس به دنیا آمد. پس از طی دوران طفولیت در زادگاه خود به مدرسه رفت و با اخذ دیپلم متوسطه، در سال 1345 در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد و در همان سال به تهران عزیمت نموده و مشغول تحصیل علوم نظامی شد.
در مهرماه 1348 با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد و پس از طی دوره مقدماتی زرهی در شیراز به تیپ «نیروی مخصوص ارتش (کلاه سبزها)» پیوست و در سال1356 در جمع یاران امام(ره) قرار گرفت و با پخش اعلامیه از ایشان حمایت کرد تا اینکه مورد بازجویی فرمانده وقت و ضدانقلاب قرار گرفت.
در پاییز1360 نیروهای سپاه و ارتش تصمیم میگیرند با استفاده از تاکتیکهای غافلگیرانه اقدام به پاکسازی جاده بانه-سردشت کنند، پس از طی حدود 6کیلومتر از جاده و درگیریهای متعدد با ضدانقلاب، او در تاریخ 6/5/1360 در ارتفاعات «گرزلی»، ده کیلومتری بانه-سردشت، پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده شجاع اسلام، اینک در قطعهی 24 بهشت زهرا به ابدیت پیوسته است.
برشی از کتاب:
حسین همیشه با دل خون در مورد ظلم رژیم شاه صحبت میکرد.
همیشه داخل یگان یک کتاب دستش بود و مطالعه میکرد. میگفت: «این احترامات نظامی که میگذارید خوب است، ولی خوب است در دل مردم جای بگیرید».
عادت داشت که همهی نیروها را با اسم کوچک صدا کند. خیلی از فرماندهان، در روابط نظامیشان این نوع برخوردها را روا نمیدانند، اما ایشان با صمیمیت بسیار، با همهی نیروهایش رفتار میکرد.
اگر از دور ما را میدید، ابتدا ایشان دست بلند میکرد. حتی نوع دست تکان دادنش هم متفاوت بود. به قدری جذبه داشت که همه دنبال این بودند که ایشان را پیدا و ملاقات کنند، این ویژگی خاص ایشان بود. حتی وقتی با سربازی مواجه میشد، برخوردی متفاوت از بقیه داشت. به عنوان مثال بازوی سرباز را می فشرد یا آهسته با مشت به سینه او میزد و خوشوبشی میکرد و از دور نام افراد را صدا میزد، دستش را بالای چشمش میگذاشت و به عنوان مثال میگفت: «آقا ناصر مخلصم!»