آخرین نخست وزیر
برشی از کتاب:
زهره کاظمی از سال دوم دانشگاه، نمایشگاه هایی از نقاشی و نقش برجسته را در «گالری بروجنی» و سال بعدش در «گالری قندریز» برگزار کرد. همان جا بود که با موسوی آشنا شد. وقتی محبوبه او را به حسینیه ارشاد آورد، سومین نمایشگاهش را در سال 48 در حسینیه ارشاد دایر کرد. همان سال با سیدحسین موسوی ازدواج کرد؛ «در یکی از نمایشگاه های نقاشی ام با همسرم آشنا شدم و بعد از چند روز به خواستگاری ام آمدند و من هم قبول کردم».
اما از قرار معلوم پدر موسوی، او را دختری شایسته برای همسری پسرش.... .
تفکر، فرهنگ، تمدن
کتاب تفکر، فرهنگ، تمدن گفتاری از عباس نیکزاد، وحیدیامین پور، محمدجبارپور،سیدابراهیم رئوف موسوی می باشد.مجموعه مباحثی پیرامون تمدن فعلی و ارتباط آن با ساحت تفکر است. پیش از آن باید بیان کرد که تمدن فعلی که برخاسته از اندیشه مدرن میباشد، بارقههای اصلی این مباحث را به میان کشیدهاست تا متفکرین در این حوزه به این پرسش بپردازند که «تمدن فعلی برخاسته از چه تفکری است و کدامین فرهنگ و تفکر، بنای تمدن امروزی را رقم زده است؟».
برشی از کتاب:
سه گانه ی تفکر، فرهنگ و تمدن سه ظهور مختلف از یک حقیقت واحد است. حقیقتی که در فرهنگ، اندکی ملموس و در تمدن ملموس تر خود را می نمایاند. تمدن دنیایی است که شما آن را متناسب با فرهنگ می سازید؛ یعنی شما واجد یک نگاه و یک احساس نسبت به عالم اطراف خودتان؛ نسبت به خودتان، نسبت به روابط بین انسان ها و روابط میان فردیتان می شوید و بعد دنیا را متناسب با این احساس و این سلیقه می سازید؛ یک اتفاق پسینی را شما پس از فرهنگ رقم می زنید؛ اما آنچه حیاتی است تفاوت بین فرهنگ هاست. فرهنگ ها ممکن است به بعد مادی تبدیل شوند و در تاریخ باقی بمانند و یا ممکن است از بین بروند.
انقلاب اسلامی، تمهیدگر ظهور
کتاب انقلاب اسلامی، تمهیدگر ظهور، مجموعه درس گفتارهایی با موضوع گفتمان انقلاب اسلامی است که عمدتا در دوره آموزشی تربیتی منادیان حکمت ایراد شدهاند؛ مباحثی پیرامون ماهیت «انقلاب اسلامی»، با عناوین: انقلاب اسلامی و نسبت آن با تمدن سازی (حسن رحیم پور ازغدی)؛ تقابل انقلاب اسلامی و تمدن غرب (محمد رجبی دوانی)؛ بازخوانی گفتمان انقلاب اسلامی (عباس نیکزاد) و اشراق انقلاب اسلامی (سید محسن موسویان).
برشی از کتاب:
در دورانی که بشر مدرن از دین فاصله گرفته و ارتقای انسان را در پیروی از اندیشه های منقطع از آسمان جستجو می کند، یک مرتبه در قرن بیستم با وقوع دو جنگ جهانی در مهد تمدن مدرن و شکست ایدئولوژی هایی مثل لیبرالیسم و سوسیالیسم و ظهور نابرابری های آزاردهنده، انقلاب اسلامی به عنوان راهی برای عبور از آن فرهنگ الهی انبیاء، عقل ها و دل ها را متوجه خود نموده و برخلاف آن همه تبلیغات منفی که نسبت به آن روا داشتند، به خوبی از عهده ی نشان دادن معنی تاریخی خود برآمد. این است که روشن می کند انقلاب اسلامی یک امر اتفاقی نیست، بلکه گشایش افق و زمان جدید در بحبوحه ی پایان غرب است.
چشم روشنی/ داستان زندگی سیدجمال کمال
روایت داستانی سرکار خانم طالبی (همسر شهید) از زندگی جانباز شهید؛ سید جمال کمال. عاشقانههایی که در این کتاب با زبان داستان، حال و روز همسران جانباز را روایت میکند و تصویری متفاوت را از این افراد به تصویر میکشد.
در این کتاب میخوانید: «سید جواد روزی با صد و هشتاد و خردهای قد، هیکلی ورزیده و عنوانی دهن پُرکن میرود خواستگاری. اما بعد همه چیزش را از دست میدهد؛ جز مردانگی و اخلاق را... .
برشی از کتاب:
همان اول زندگی فهمیدم به اندازه فامیل هایم او دوست و آشنا دارد. با اینکه آن زمان بیست و چهار پنج سال بیش تر نداشت، هرش مهمان داشتیم. برایمان کادوی عروسی می آوردند. یک شب که مادرم آنجا بود، گفت که زشته مهمان ها شام نخورده بروند، نگهشان دارید. مادر رفت سراغ مرغ پختن، من هم با اعتماد به نفس رفتم سراغ برنج و قابلمه. پلویی پختم که توی تاریخ ثبت شد.دانه های برنج طوری به هم چسبیده بود که مثل کیک قالبی از قابلمه بیرون آمد. وقتی دیس پلو را سر سفره گذاشتیم، سید جواد مثل قطعه های کیک پلوی شفته شده را می گذاشت توی بشقاب مهمان ها و با خنده می گفت :« به هر نیتی دوست دارید این پلو را بخورید، به نیت آش، کیک یا ... » همه خندیدند. خودم خنده ام گرفته بود. به خاطر این قضیه هیچ وقت سرزنش نشدم از بس که با همه خرابکاری هایم تشویقم می کرد.
حرف یکی دو روز نبود، ماجرای یک عمر بود. فکرش را هم نکن، که سید جواد یک
جا بشیند و دست روی دست بگذارد. انگار ساخته بودنش، برای اینکه چشم همه را
روشن کند. از بس که دلش روشن بود.»
چه کسی مرا هل داد
برخی از آثاری که درباره زندگی شهیدان چاپ شده است، شهدا را آدمهای بیتفاوت یا فارغ از جهتگیریهای سیاسی معرفی میکند. لذا یکی از دغدغههای مجموعه دوستانی که برای جمعآوری این اثر تلاش نمودند، این بود که در این کتاب به شرایط زمانی و مواضع و فعالیتهای سیاسی شهید ولایی هم اشاره شود تا آیندگان بدانند که شهیدان، زمانشناس و اهل بصیرت بودند و تحلیل درستی از اتفاقات زمان خود داشتهاند. شایسته نیست که از زندگی شهید ولایی سخن بگوییم، اما از مواضع صریح و زندگی سیاسی او سخنی به میان نیاوریم؛ ویژگیهای شهید ولایی را بیان کنیم، ولی از فرمانبرداری او از ولیفقیه در بزنگاههای انقلاب حرفی نزنیم. به همین منظور با طرح و توضیح کلیدواژههایی در کتاب تلاش خواهیم کرد تا به زندگی سیاسی و باورهای فکری این شهید فرهنگی اشارهای کنیم.
برشی از کتاب:
گوینده اعلام کرد که ارتش حزب بعث توانسته است یکی از سرداران به نام ایرانی را به هلاکت برساند. صدای گوینده قطع شد و بعد از چند ثانیه موسیقی عربی، دوباره گوینده اعلام کرد: «این سردار ایرانی که ولایی نام داشته، در این چند سال، نقش مهمی در اعزام نیروهای ایرانی به جبهه داشته است.»
سکوت آرامم نمی کند
برشی از کتاب:
با تو میخوام حرف بزنم ای کسی که همیشه و همه جا هستی.
منم محسن فرجاللهی...
یادت اومد خدا جون؟ مگه میشه یادت نیاد؟ آخه وقتی ناله میکردم و تو را صدا میزدم نالههام عجیب قشنگ بود!
خداییش گاهی خودم هم توش میموندم. تو دیگه چه عاشقی بودی که همه از عشقت به من حسرت میخورند.
خدا جونم یادته روزی که میخواستم بیام، اشک تو چشات جمع شده بود؟ اون لحظه به خودم گفتم محسن؛ یعنی راست راستکی داری میری پیش یارت؟!
یعنی راست راستکی این هجر تموم شد؟! یعنی دیگه میخوای بری پیش خودش، کنار خودش؟! میخوای بری هر لحظه بهش خیرهی عاشقانه بشی؟!
یعی می شه این رسم عاشقی رو همه یاد بگیرن؟
موعود
کتاب حاضر حاصل تلاش مولفی است که به گفته خود سالها در میان اهل تسنن زندگی کرده است و تجربههای خود را در نگارش کتاب به کار بسته است.
کتاب موعود در تلاش است تا تحولات قبل از ظهور را به صورت ریشهای و با توجه به مستنداتی از کتب اهل تسنن و تشیع بررسی نماید. بخش عظیمی از این موارد شامل شبهاتی است که طی سالهای اخیر توسط وهابیت ترویج و تبلیغ میگردد. از جملهی افسانه بودن سرداب امام زمان و غیره.
اما بخش دیگر به تشریح شرایط غیبت امام عصر و اتفاقاتی که نوید آنها در احادیث داده شده میپردازد و نظریات جدید در رابطه با مهدویت را بررسی مینماید و در بخش پایانی نیز مهدویت را در آیینه قرآن و نهج البلاغه ترسیم میکند.
برشی از کتاب:
امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطهگری و سلطهپذیری است؛ یک عده در دنیا سلطهگرند، یک عده در دنیا سلطهپذیرند.
اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت، اگر شما توانستید پیروز شوید [و] به آن نقطهی موعود برسید، آنوقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینهی ظهور ولیامر و ولیعصر(عج) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحلهی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست. (امام خامنهای حفظهالله)
ردپای نور 3/ سیری در سیره تربیتی استادعلی صفائی(عین.صاد)
مربی بیدار از تمام فسادهایی که در جامعه میگذرد، کودک را آگاه میکند و در ضمن داستانها، راه مبارزه و کنار آمدن و یا حتی استفاده کردن و بهره گرفتن را به کودک میآموزد.
به جای آن که کودک را محبوس کند و از میکروبها دور نگه دارد، او را واکسن میزند و آماده میکند و با میکروبها تماس میدهد و در تمام مراحل، خود ناظر و مراقب است، آن هم نه از نزدیک که با استقلال کودک برخورد کند و شخصیت او را مانند درخت بار بیاورد؛ بلکه از دور و با واسطه نظارت مینماید و کمکهای لازم را در ضمن داستانها و یا به واسطه نفرات آگاه به کودک میرساند.
همانطور که عرض شد، باید در روح کودک نسبت به زشتیها و آلودگیها، وازدگی ایجاد کرد، نه تشنگی و کنجکاوی بیشتر.
حبس و دور نگاه داشتن و فاصله انداختن از یک مسأله کودک را تشنه و کنجکاو و لجوج بار میآورد، اما وازدگی، کودک را میسازد و جلو میآورد و با تجربه و آگاه مینماید.
میتوانید با مطالعه این اثر به این مهم در مورد تربیت کودک، در سیره تربیتی استاد علی صفایی (عین.صاد) نائل آیید.
برشی از کتاب:
آن روزها همه جا پر بود از تبلیغات فرزند کمتر، زندگی بهتر. از رادیو و تلویزیون گرفته تا تابلوهایی که در خیابانها و بیمارستانها خودنمایی میکرد، همه و همه در حال ترویج همین فرهنگ بودند. مدتها با خودم فکر میکردم که آیا زیر بنای این حرف درست است یا نه؟...
کنار ورودی بادگیر نشسته بودم که حاج آقای صفایی در حالی که هادی را بغل گرفته بودند، وارد شده و پس از احوالپرسی، به بازی با او پرداختند. در همین حال از شیخ پرسیدم: «ببخشید حاج آقا! بالاخره فرزند کمتر زندگی بهتر، یا فرزند بیشتر زندگی بهتر؟!»
حاج شیخ در حالی که بازی با فرزندش را ادامه میداد، لحظاتی آرام گرفت و گفت: «اگه بتونی از پس تربیتشون بربیای، دهتاش هم کمه، اما اگه نتونی، یکیش هم زیاده».
ردپای نور 2/ سیری در سیره تربیتی استادعلی صفائی(عین.صاد)
معرفی اثر:
معرفی کتاب:
ما خیال میکنیم که اگر زندگی، یک زندگی بی دردسر و بدون درگیری باشد، یک زندگی مناسبی است، در حالی که آنچه که مطلوب است؛ آنچه که به آدمها تکامل میدهد و آنها را رشد میدهد و بهرهمند میکند، این است که در هر برخوردی بیاموزیم که چگونه موضعگیری کنیم و در هر موقعیتی چگونه با مسائل روبهرو شویم.
اینجاست که دیگر آدم دنبال یک زندگی بیدغدغه و بیدرگیری نیست. برایش این مسئله است که با هر درگیری و با هر گرفتاری چه باید بکند. از مشکل فرار نمیکند، بین خودش و مشکلات هم حائلی را قرار نمیدهد، بلکه میکوشد از مشکلاتی که برایش شکل میگیرد بهرهمند شود؛ یعنی از مشکلات، بهرهمندی به دست بیاورد.
با مطالعه این کتاب، بهرهمندی و موضعگیری صحیح در مقابل مشکلات را از نگاه استاد صفایی میآموزیم.
برشی از کتاب:
بیشتر آنچه که بدی و مشکل ازدواج قلمداد میشود، مثل سختیها و برخوردها و توقعها و انتظارها و درگیریها و گرفتاریها، درواقع همین بدیها، خوبیها و میوههای خوب ازدواج هستند. این آدمی است که باید از حادثهها، از برخوردها و از درگیریها بیاموزد و از آنچه که آموخت، راهش را مشخص نماید و بر حماقت و اشتباه خود پافشاری نداشته باشد. آدمی میتواند حتی از بنبستها بیاموزد که راه کجاست و چگونه باید بازگشت... .
ردپای نور 1/ سیری در سیره تربیتی استادعلی صفائی(عین.صاد)
معرفی اثر:
هدف از جمعآوری این مجموعه، صرفاً ارائهی نمونههای عملی و بیرون آوردن مطالب غامض تربیتی و سوق دادن آن به سمتی قابل فهم و عملیاتی بوده که محدودیت نمونهها موجب نگردیده که از اصل هدف چشمپوشی شود.
باشد که این مجموعه، سرآغاز یک حرکت نو در زمینهی تربیت دینی ریشهدار در وحی و متن دین باشد و راه را برای کسانی که قصد فعالیت در این زمینه را دارند، هموار کند.
استاد علی صفایی، تربیت و سازندگی را مهمترین و بزرگترین مسئولیت انسان بر میشمارند و در مهمترین اثر تربیتی خود به نام «مسئولیت و سازندگی» میگویند: «مسألهی تربیت و سازندگی بزرگترین مسئولیت ما در این قرن وحشی است.
این اولین مسأله است، زیرا هر بقّالی، بنّایی، نجّاری، طبیبی و مهندسی باید قبلاً تربیت شود و نه تنها تربیت که مربی دیگران هم باشد.»
گاهی آدمی به خاطر چند ساعت گرسنگی از هدف دست شسته و یا به خاطر یک ذلت در برخورد، از عزت همیشه فاصله گرفته است.
آدمی تا در بحران است و از داخل نگاه میکند، خیال میکند که راهی نیست و امکانی نیست. ولی آنجا که پس از نجات و یا از بالا به مسأله نگاه میکند، میبیند با دو ساعت تحمل، دو روز گرسنگی، به فرصتهای مطلوب راه مییافت و رنج و محرومیت به پایان میرسید. آدمی با شتاب، با توقع زیاد، با تحمل ناچیز، ظرفیتش و در نتیجه، ظرافتش را از دست میدهد و چه بسا از راههای موجود غافل میشود و در بنبست میماند.
استاد صفایی با این رویکرد، عمر گرانمایه خود را صرف تربیت و مهرهسازی نمودند و در نیل به این هدف والا علاوه بر فعالیتهای گسترده خود، آثار بسیار گرانبهایی را به رشته تحریر درآوردهاند تا راه را بر تمامی آنها که به ضرورت این مهم رسیدهاند، هموار سازند. از آن جا که فهم آثار تربیتی ایشان بدون ارائهی نمونهها و راهکارها، دیرهضم و دشوار است، نویسنده جهت تسهیل این امر، با نمونهنگاری در نظام و سیره تربیتی ایشان، به پاسخگویی عملی و هرچه روشنتر شدن نکاتی که استاد در آثار خود به آنها پرداختهاند، پرداخته است.
برشی از کتاب:
او که هرگز با چنین شخصیتهایی، آن هم در خانهی یک عالم مواجه نشده بود، پرسید: حاج آقا! این آدمها دور و بر شما چهکار میکنند؟ چرا اینجور آدمها را اطراف خودتان جمع کردید تا شخصیتتان خیلی جاها زیر سؤال برود؟
شیخ لبخندی زد و پاسخ داد: مگر غیر از این است که رسول مکرم اسلام(ص) از دل همین آدمها، سلمانها و ابوذرها را بیرون میکشیدند و تربیت میکردند؟ و مگر غیر از این است که رسالت اصلی ما هم تربیت همین آدمهاست؟ تو غیر از این فکر میکنی؟!
با لحن ظنزآمیزی گفت: خودتان دارید میگویید سلمان و ابوذر! یعنی از اینها سلمان و ابوذری هم در میآید؟!
شیخ ابروهایش را گره کرد و گفت: اگر یک پزشک بالای مطبش بزند ورود افراد مریض ممنوع، خودش مریض است و نیاز به مداوا دارد. تو که از من توقع نداری یک چنین جمله ای را قاب بگیرم و بزنم بالای در خانه ام.... .